در این نوشتار مجید کیانی، نه تنها دستهبندی آثار موسیقی بر اساس برخی ویژگیهایشان -که از نظر درس کلاس عملی نقدگرانه به شمار میآید- بلکه نقد مستقیم سبک را نیز در خود دارد:
«پس از شنیدن قطعهها [اول و دوم]، میبایست تغییراتی را که در موسیقی سنتی ایران با تاثیرپذیری یا تقلید از موسیقی اروپایی پدید آمده و شیوههای جدید را عرضه کرده، مورد بررسی قرار داد: اولین عنصر یا محوری که در این تغییر یا بهتر گفته شود «تحریف» به نظر میرسد، قلب ماهیت صدا یا سونوریتۀ «ساز» ایرانی است.[…] دومین وجه مشخصه دیگر از این تغییرات اساسی، تغییرات در نسبتهای فواصل است. […] آشناترین مظاهر زیانبار این تحریفات عبارتند از: وفور نغمههای سردرگم، تکراری و کاملا بیهویتی که تا آخرین حد از رخوتی سنگین، غمهای تصنعی و افسردگیهایی، اشباع شده هستند.» (صص ۳۲-۲۸)
دورهبندی (Periodization) و دستهبندی (Classification) سبکی نیز مفهومهایی مرتبط با تاریخ و سبکشناسیاند که نقدگران به آن دست میزنند. یکی از مشهورترین مثالهایش در تاریخ هنر، نامیده شدن جریان امپرسیونیستها است. این عمل معمولاً تقسیم و دستهبندی و جای دادن آثار هنرمندان در دورههای زمانی (یا در مجموعههای سبکی) است که براساس عاملهای مشابهت انجام میشود. نامیدن این نوع دستهها و دورهها نیز با برچسبهای سبکی صورت میگیرد. مدرس در اینجا به یک نکتهی عملی اشاره کرد و گفت معمولاً هنرمندان در برابر اینکه آثارشان با چنین برچسبهایی نامیده شود، مقاومت میکنند و معمولاً به شما خواهند گفت که تشخیصتان برای قرار دادن آثار در یک دستهی خاص، یا ارتباط دادن یک هنرمند بهعنوان فعال در فلان سبک اشتباه است. این ممکن است تا حد زیادی حاصل علاقهشان به انفراد و یکتایی و از طرف دیگر حاصل مقاومت در برابر ساده سازیهایی باشد که برای قرار دادن کلیت کار یک هنرمند در چارچوب یک سبک لازم میآید.
پیرو مشکلاتی که در بخشهای گذشته دربارهی موسیقی ما دیدیم اینجا هم کار انجام نشدهی زیادی وجود دارد. اما در این مورد بخصوص مشکلی دیگر نیز هست؛ همان کارهایی هم که انجام شده مورد توافق دیگران قرار نگرفته است. برچسبهای سبکی یا دورههای پیشنهادی، مورد استفادهی دیگر نقدگران، تاریخنگاران و موسیقیشناسان قرار نمیگیرد (یا کمتر قرار میگیرد) و هر کس سعی در تاسیس استاندارد خود دارد.
با وجود این چشماندازهایی از برخی نامها و برچسبها که بیشتر از بقیه مورد استفادهاند پیش روی ماست؛ از جمله «موسیقی قدما» که سنتگرایان به معنایی آمیخته از تاریخ- سبک و نوعی عرفان اجرا بهکار میگیرند، یا «عصر طلایی رادیو»/ «دوران رادیو» که بر دورهای چند دههای به شکلی بسیار کلی دلالت میکند، یا «دورهی بازگشت» (احیای موسیقی دستگاهی) با اشاره به جریان احیاگرا/بنیادگرا در موسیقی ایران دههی ۱۳۵۰-۱۳۶۰، که از میان اینها تقریباً جاافتادهترین است و تعداد بیشتری از جمله مدرس دربارهی آن کار نظری کردهاند، یا تقسیمبندی عام مکتبهای آوازی سهگانه که البته مورد نقد زیادی هم قرار دارد، یا تقسیمبندی بر اساس دورههای سیاسی مانند عهد مشروطه، پهلوی اول، پهلوی دوم و… که در کار «ساسان فاطمی» دیده میشود.
در این هنگام سجاد پورقناد گفت که به نظر او «دورهی بازگشت» صحیح نیست و بهتر است از «مکتب بازگشت» استفاده شود زیرا در همان دورهای که «بازگشت» مطرح شد، دیگر هنرمندانی بودند که با آن همراه نشدند. مدرس توضیح داد که در مورد دیگر دستهبندیهای سبکی (حتی نمونههای تثبیت شدهتر موسیقی کلاسیک غربی) نیز میتوان کموبیش چنین گفت. چنان که در عهد کلاسیک (دستکم در آغاز) هنوز بودند کسانی که به شیوهی دورهی باروک آهنگ میساختند.
در حقیقت به نظر مدرس نبودن مثالهای نقض نیست که دورهبندی را بااعتبار میکند بلکه عمومیت آن و تبدیل شدنش به هنجار هنری اصلی است. «سعید یعقوبیان» نیز از زاویهای دیگر با سجاد پورقناد موافق بود. به نظر او در دورههای نام برده (مثلاً کلاسیک) تنها موسیقی را نباید مد نظر قرار داد، بلکه دیگر سپهرهای اندیشه (بهویژه فلسفه و علم) نیز به شکلی همگن با یکدیگر پیوند خوردهاند.
مدرس اشاره کرد که اتفاقاً درست به همین دلیل است که من با اطمینان بیشتری از یک دورهی بازگشت یا احیا صحبت میکنم زیرا از میانهی دههی ۱۳۴۰ جریان بازگشت به ریشههای هویت یا گرایش به بنیادها، عمیقاً در حوزههای دیگر اندیشهی ایرانیان (بهویژه اندیشهی سیاسی) با نوشتهها و گفتههای «داریوش شایگان» و «سید حسین نصر» در گفتمانی مرتبط با عرفان و حکمت و «جلال آل احمد» و «علی شریعتی» در کنشگری سیاسی-اجتماعی (و تا اندازهای عامیانه)، در حال شکلگیری بود. بازگشت به یک متن مرجع، هویتی که میاندیشیدند جایی در تاریخ وجود دارد، از آن ماست، و ما باید به آن بازگردیم، آرامآرام تمامی گوشههای افکار عمومی را پر میکرد، پس زیاد شگفتآور نیست که در دنیای موسیقی هم نمودی بنیادگرایانه مانند «بازگشت» و «احیا» بیابد.
جلسهی هفتم کارگاه با یک تمرین به پایان رسید؛ قرار شد که شرکتکنندگان سه شیوهی هنر تکنوازی را که مجید کیانی دستهبندی کرده است به دقت مطالعه کنند؛ اگر با نظرات وی موافق بودند برای هر دسته یک مثال موسیقایی معرفی کنند و اگر (با هر یک) مخالف بودند دلایل مخالفتشان را به شکلی مجابکننده بیاورند.
برخی منابع
Meyer, L. B. (1979). Toward a theory of style. The concept of style, 3-44.
۱ نظر