برای درک مفهوم خود آموختگی در قلمرو هنر در آغاز لازم است روند تحرک و زایش اثر هنری را مورد توجه قرار دهیم. در قلمرو هر شناختی، هر پدیداری را می توان از دو زاویه نگاه کرد. اولین نوع نگاه عقلانی و کاربردی است. این نگاه رو به منطق ها یا همان عقولی دارد که تابحال یافته شده اند یعنی از جنس گذشته است. این عقول را می توان به سهولت از مدرسین فراگرفت و بکار برد.
هنگامیکه موضوعی از جنس گذشته شد، فرآیند یادگیریش سهل تر از خلق مجدد آن است. حتی خلق مجدد آن نیز با سرعت بیشتری پایان می پذیرد. علم و فن دو حوزه ای هستند که در آنها، این رویداد ها بسیار رخ میدهند.
شناخت دوم به قلمرو آینده و خیال مربوط می شود. طی این روند اثری خلق می شود که بمثابه یک منبع رفتار میکند، بدین معنی که قادر است بسته به ظرفیت خود و توان مخاطب برای انکشاف، خود را مدام نو و نوتر کند. قلمرو خیال همان میدانی است که عشق در آن متولد میشود. در این قلمرو نه تنها اولین مرحله اثر خلق میشود بلکه اولین مرحله درک خلاق اثر که همان زیبائی آن است نیز در آن ظاهر میشود. .
هر هنری در روند درک خود توسط مخاطب چون معشوقی ظاهر میگردد. زیبائی همان تجلی اثر چون یک معشوق در قلمرو خیال آدمی است. به علاوه آنچه آنرا ماندنی شدن اثر می نامیم در همین نو شدن مدام آن در مخطبانش نهفته است.
حافظ در تنها یک بیت مجموعه این نظرات را آورده است:
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورت گر چین باشد
روند خلق و اثر گذاری هنر
با نگاهی به مسیری که هر اثر هنری از مرحله خلق درونی تا تاثیر بر مخاطب طی میکند، میتوان مراحل زیر را برشمرد:
۱- جوهر اثر یا همان نرم افزاری که هر اثر هنری در خود حمل میکند. این بخش همان قسمت معرفتی اثر است.
۲- تکنیک ها یا همان فنون تجلی اثر که همان وجه عقلانی اثر می باشد.
۳- مخاطب اثر و ظرفیت وی برای انکشاف بیشتر اثر مربوطه.
اکنون متوجه می شوید آن هنرمندی که در حال خلق اثری است، در مرحله اول باید اثر در وی به صورتی شهودی متولد شود. در این مرحله هنرمند در خود فعال می شود و در میان دو قلمرو انفعالات برآمده از عالم خارج و خیال (آرزومندی یا عشق) قرار می گیرد. هرچه عوامل خارجی قویتر اثرگذار باشند، اثر حالتی انفعالی بخود می گیرد و برعکس، هرچه بر ظرفیت اثر گذاری درونی افزوده شود، اثر حالتی تهاجمی پیدا می کند و خود را چون یک منبع نشان می دهد. برای نمونه اشعار حافظ دارای هر دو خصیصه است.
در مرحله دوم هنرمند باید این پیام درونی را در عالم خارج متجلی سازد. موضوع خود آموختگی در این مرحله است که ظاهر می شود. در مرحله اول موضوع آموزش بسیار پیچیده است. تعداد استادانی که در طول تاریخ فرهنگی یک ملت در این زمینه فعال می شوند شاید به تعداد انگشتان دست نرسد. شمس تبریزی یک نمونه بارز از چنین استادان بود. او مولانا را به میدانی از تجربیات درونی رساند که تجلی آنها جز با زبان شعر میسر نبود. مولانا در این باب یکبار گفت:
ولله از شعر گفتن بیزارم. اما برای بیان آن تجربیات درونی چاره ای جز استفاده از شعر ندارم. (نقل به مضمون)
۱ نظر