گویند هر گاه که کاتیان و راویان اخبار از عرض خبری به شاهنشاه بیم داشتند، به باربد متوسل میشدند و او با نغمهای، خشم ولینعمت خود را فرو مینشاند و بهنگام مقتضی بعرض مطلب میپرداخت. نغمات و آهنگهائی که باربد بخاطر خسرو پرویز ساخته بالغ بر هفتاد و پنج قطعه است. یکی از آثار زیبای او چنین است:
…
قیصر ماه ماند و خاقان خرشید
آن من خدای ابر ماند کامغاران
کخاهد ماه پوشد کخاهد خرشید (۲۶)
مفهوم ترانه چنین است:
قیصر ماه را ماند و خسرو خورشید را
چنان ماند که آفتاب و قمر قریناند
سرور من همانند ابریست که آبستن باران است
ابری که خواه ماه را بپوشاند یا آفتاب را
باربد با اینکه هنرمندی لایق بود از ادب و نزاکت و مجلس آرایی نیز نصیبی فراوان داشت. شبی بسیار سرد که خسرو را نشاطی در سر بود، باربد را فرا خواند و در حضور شیرین به او گفت:خوش کردهام که امشبی را با تو به روز آرم. آنقدر می نوشیدند و آواز خواندند تا باربد مست شد.
گزیری نداشت که به بهانه قضای حاجت از تالار خارج شود، زمانی سپری شد و باربد باز نگشت، خسرو به شیرین گفت مهمان ما دیر کرد و متعاقب این سخن از تالار خارج شد و باربد را دید که زیر درخت سدری بخواب رفته است. خسرو تنپوش پوست سمور خود را درآورد و بروی او
انداخت تا از گزند سرما در امان باشد.
چون آفتاب برآمد، خسرو پرویز به شیرین گفت حال مهمان ما را چگونه میبینی؟ شیرین پاسخ داد شاهنشاه بهتر از من آگاهی دارند. خسرو (در جام جهان نمای خود) نظر انداخت و گفت:
میبینم که از خواب برخاسته و چون پوشش مرا دیده و شناخته آنرا گرامی داشته، ردای خود را بر زمین افکنده و پالتوی سمور مرا بر آن نهاده و حیرت زده به احترام ایستاده است.
شیرین گفت شاهنشاه بینش یزدانی دارند… پرویز گفت برخیز، هر دو برخاستند روی را بهمان حال که شاه گفته بود مشاهده کردند شاه امر کرد به او مالی فراوان عطا کنند و مستمری قابلی در حقش بر قرار سازند و املاکی در ری به نامش قباله کنند.
(حکایت کنند که) روزی خسرو پرویز در یبن راه، پسری *** «سرکاس» (۲۷) نام را از اهالی ایران دید که بدنبال گاو خود که (کود) حمل میکرد راه میرفت و آواز میخواند. شاهنشاه را صدای این جوان خوش آمد و امر فرمود او را در اختیار باربد بگذارند تا تعلیم آواز بگیرد.
این جوان با استعداد تا آنجا در موسیقی پیشرفت کرد و توانا شد که باربد بر او حسد ورزید وی را بقتل رسانید. روزی پرویز سرکاس را طلب کرد، باربد عرض کرد بیمار است. سرانجام خسرو از واقعه آگاه شد، به باربد گفت: «شعله حسد تا آنجا در دلت زبانه کشید که جوانی را که من از صدایش لذت میبردم بقتل رساندی تو نیمی از سرور مرا تباه کردی بنابراین گزیری نیست که به کیفر برسی و آنگاه دستور داد او را زیر پای پیل بیفکنند… باربد گفت اگر من نیمی از سرور شاه را تباه کردم خسرو با کشتن من آن نیم دیگر را نیز تباه خواهند کرد-آیا جنایتی که در حق شادمانی و طرب خود میفرمائید عظیمتر است یا آنچه من مرتکب شدهام؟ کسری گفت سخنی به جا گفتی، به خدا سوگند که زندهات نگاه خواهم داشت. سپس فرمان داد تا ویرا آزاد سازند… باربد بعد از وفات کسری مدتها در قید حیات بوده است.
پی نوشت
۲۶- مصرع اول شعر فارسی این قطعه افتاده و ترجمه آن بعربی چنین است:
…
ای، قیصر یشبه القمر و خاقان شمس ای، الذی هو مولای یشبه الغیم المتمکن ای، اذا شاء غطا القمر و اذا شاء الشمس
اشاره به ملاقات قیصر و خسرو پرویز است.
۲۷- به احتمال قوی همان «سرکیس» یا «سرکش» باید باشد.
۱ نظر