اجرای این قطعه نظرات و انتقادات متعدد اهالی موسیقی را در زمان خود به همراه داشت. اولین دونز (Olin Downes) منتقد مشهور موسیقی در روزنامه نیویورک تایمز درباره این کنسرت نوشته است :
“این اثر نشان از استعدادی خارق العاده دارد، آهنگساز جوانی را به ما می نمایاند که موانع و محدودیت های قراردادی را درنوردیده و به شکلی کاملا مفهومی، قطعه ای اصیل تهیه نموده است.”
“اولین تم یک موسیقی برای رقص نیست، بلکه بیان یک طرز فکر، یا حتی چندین طرز فکر مختلف است که با یکدیگر ادغام شده و شنونده فریب میدهد.”
“به نظر من در تم دوم بخشی که همزمان به کلیه سازها اختصاص داده شده، کمی طولانی به نظر می رسد و بخش پایانی کار می توانست با تدارکات بیشتری مفهوم و قدرت اثر را حفظ کند.”
“به هر حال اجرای این اثر، نفس حاضرین در سالن را از شدت هیجان در سینه ها حبس نموده بود. آنها در پایان با تشویق و هیاهوی بسیار از کار جدید این نابغه تازه کشف شده عرصه آهنگسازی تجلیل
نمودند.”
قسمت بسیار زیبای پس از پیانو سولو
نظرات منفی
برخی از منتقدین و علاقمندان موسیقی نظرات مثبتی نسبت به این کنسرت نداشتند و آن را چیزی جز موسیقی سبک سیاه پوستان نمی دانستند. روزنامه New York Tribune در روز پس از کنسرت در این
مورد نوشت:
” تم های قطعه ضعیف، مبتذل و قراردادی بودند. هارمونی ها یا کاملا بی روح یا سرشار از احساس بودند. کنترپوان های بی دلیل و شلوغ در هارمونی و ملودی های مرده، بسیار گنگ و مبتذل به نظر می
رسیدند!”
تعدادی از منتقدین نیز این قطعه را فاقد فرم برشمرده و معتقد بودند گرشوین با کنار هم قرار دادن بخش های مختلف ملودیک، یک قطعه موسیقی ساخته است. در ماهنامه Atlantic Monthly در سال ۱۹۵۵
در این باره نوشته شد:
george & ira gershwin, fred astaire
به جرات می توان گفت بعد از چایکوفسکی، گرشوین تنها کسی است که قادر به خلق چنین ملودی هایی می باشد؛ اما بحث در مورد آهنگسازی مقوله دیگری است.
“راپسودی آبی یک اثر واقعی نیست که وجود هر قسمت آن نقشی حیاتی ایفا نماید، بلکه بدون تاثیرگذاری بر کل اثر می توان بخش هایی از آن را به آسانی حذف نمود. می توانید هر یک از بخش هایی را که
به هم چسبیده شده، بدون اینکه کوچکترین خدشه ای به اثر وارد شود جدا نموده و کنار گذاشت. این قطعه می تواند ۵ دقیقه یا ۱۲ دقیقه باشد و کماکان راپسودی آبی باقی بماند.”
به هر حال راپسودی آبی چه یک اثر جز محسوب گردد و چه غیر از این باشد، بحث های بسیاری را برانگیخته و سبب شده وایتمن خود را “سلطان جز” بنامد. در آن زمان چنین لقبی به نوازندگان گروه
وایتمن که اثری تنظیم شده را می نواختند نسبت داده شد، زمانی که دنیای جز بیشتر در اختیار موسیقی مردمی و عامه پسند بود.
نابغه تمام عیار جز
گیلبرت سلدز (Gilbert Seldes) نویسنده و منتقد آمیرکایی در کتابش با عنوان The Seven Lively Arts (هفت هنر سرزنده و شاداب) برای اولین بار به طور جدی بحث جداسازی موسیقی عامه پسند
از جز را مطرح نموده و جز را نوعی فرهنگ و سبک موسیقیایی تلقی نمود .
اجرای کنسرت وایتمن توسط ارکستری که سازهای بادی قسمت اعظم ارکستر را تشکیل می داد، ناخودآگاه این احساس را در شنونده ایجاد می کرد که به قطعه جز گوش فرا خواهد داد. حتی سی سال پس از
گذشت اولین اجرای راپسودی آبی کماکان تفاسیر و نظرات مختلفی در مورد آن بیان می شد. گروهی آن را یک نمونه بی ارزش از موسیقی جز دهه ۱۹۲۰ تلقی می کنند و گروهی آن را یک اثر جز کامل و
بدون نقص می پندارند و معتقدند :
“گرشوین یک نابغه تمام عیار جز است که توانسته عناصر موسیقی جز را به شکلی فراتر از موسیقی و ترانه های عامه پسند، با موفقیت به خدمت گیرد.”
مرسی ممنون این قسمت بسیار پر بار و مفید بود. ادامه دهید.
خیلی از دوستایی که گرشوین را نمی شناسند موسیقی اونو باور ندارند، حالا آنکه مجموعه کارهای پیانو سولو و پرلودهای او جزو زیباترین و البته سختترین قطعاتی هست که خیلی پیانو کارهای کلاسیک قادر به اجرای اونها نیستند. ای کاش می شد مطالبی راجع به کارهای سولو مثل swanee یا کارهای ارکسترال دیگه ای مثل an american in paris هم بنویسید.
دوست عزیز Swanee ترانه ای که که برای ال جالسون نوشته شده، نه کار سولو!!