نوشتن یک ترانه آسان است. مگر نه؟ ظاهرا هرکسی که بتواند درست بخواند، چند آکورد بر روی گیتار نواخته یا یک ملودی را با پیانو اجرا کند، تمام دانش مورد نیاز برای نوشتن یک ترانه سه دقیقه ای پاپ کلاسیک را خواهد داشت. اما ماجراهایی که در دنیای ترانه سرایی وجود دارند به ما میاموزند که این قالب هنری ظاهرا عامه پسند، در حقیقت به استعداد و مهارت بسیار بیشتری از آنچه اکثر ما در اختیار داریم، نیاز دارد.
دو سال پیش، من در سن ۳۴ سالگی، برای اولین بار گیتاری در دست گرفتم. یک سال بعد از آن هدف من- که پس از یک واقعه تحقیرآمیز بخصوص در جشن عروسی دوستم، به آن رسیدم – نوشتن یک ترانه و ضبط آن در استودیوی Toe Rag لندن و ارائه این اثر به جهان بود.
ماجرا از این قرار بود که در آن شب، داماد از من خواست که به عنوان ساقدوش، یک ترانه اجرا کنم. نوازنده گیتار فلامنکوی رستوران با خوشرویی جای خود را به من داد و من سرمست از غرور به جایش نشستم و با انتخاب نادرست خود، خاطره ای فراموش نشدنی برای همه حضار به جا گذاشتم زیرا تصمیم گرفتم تنها ترانه ای که خودم ساخته بودم، اجرا کنم. با اشتیاق کور یک آماتور، ترانه را که Mystery Fox نام داشت آغاز کردم، چشمانم را بستم و در خلسه موسیقی فرو رفتم..دو دقیقه بعد متوجه شدم که فضا در سکوتی عذاب آور فرو رفته است، سکوتی که اصلا ناشی از وجد و تحسین نبود.
در همین زمان بود که تصمیم گرفتم به نوشتن ترانه هایی تازه بپردازم ومیدانستم برای این کار به راهنمایی چند حرفه ای نیاز خواهم داشت.
بدون شک بسیاری از بزرگان عرصه ترانه سرایی از استعدادی فطری برخوردارند که آموختنی نیست، اما این به آن معنی نیست که باقی ما نمیتوانیم مقداری از این دانش را از اینجا و آنجا گلچین کنیم و فراموش نکنید که حتی برترین ترانه سرایان هم بدون مطالعه و دانش اندوزی به اینجا نرسیده اند.
در آرزوی کشف آنچه در همکاری پر ثمر و موفق میک جگر Mick Jagger و کیت ریچاردز Keith Richards وجود داشته، با اندرو لوگ الدهام Andrew Loog Oldham ، اولین مدیر برنامه های گروه رولینگ استونز Rolling Stones ملاقات کردم. داستان مشهوری وجود دارد که الدهام جگر و ریچاردز را در آشپزخانه آپارتمانشان حبس کرد و تا زمانی که یک ترانه درست و حسابی ننوشتند، آنها را آزاد نکرد. این ترانه که As Tears Go By نام داشت، یک بالاد زیباست که توسط ماریان فیت فول Marianne Faithfull اجرا شد و به یکی از موفقترین ترانه های او تبدیل شد.
الدهام دراین باره گفت:” میک و کیت تمایل چندانی به نوشتن اشعار ترانه های خود نداشتند. اما من این باور را در آنها به وجود آوردم که اگر کسی بتواند سازی را بنوازد، میتواند ترانه سرا هم باشد. میک خیلی شکوه و ناله میکرد اما بالاخره با این ایده کنار آمد، اما آنچه چند ساعت بعد توسط آنها نوشته شد As Tears Go By نبود.
این ترانه ابتدا As Time Goes By نام داشت و از پنج بند که سه تای آن بسیار بد بود، تشکیل شده بود. من عنوان بی نمک آنرا تغییر دادم و کلمات بی ربط آنرا ویرایش کرده و بالاخره چیزی که در ابتدا یک ترانه خسته کننده به نظر میرسید، به نتیجه رسید.”
اولین درس در نوشتن ترانه این است که بدانیم ترانه های ماندگار ناگهانی و از “هیچی” به وجود نمی آیند و از ابتدا بی نقص نیستند. درس دوم این است که ساختن یکی دو آکورد و سرهم کردن آنها با یک ریتم موزون کافی نیست، شما باید اشعاری مناسب و آوایی خوش داشته باشید و مهمتر از همه اینکه ترانه شما باید معنا داشته باشد.
“پستچی هنگام راه رفتن در خیابان سوت میزند، این سوت چیست؟ ” این سوالی بود که اندی پارتریج Andy Partridge بنیان گذار گروه XTC و یکی از بهترین ترانه سرایان مدرن انگلستان، پس از شنیدن نسخه بدون آهنگ Mystery Fox از من پرسید. ” این سوت یک ملودی است. یک ترانه از همجواری یک ملودی که با چند آکورد به رقص دربیاید، ساخته میشود. ملودی تو بیشتر به این طرف و آن طرف کشیده میشود و نمیتوان گفت میرقصد.”
او افزود: ” یک ترانه خوب هر طور اجرا شود بازهم خوب است. تو میتوانی تمام ترانه های مورد علاقه ات را بدون ساز بخوانی چون آنها دارای یک ملودی تعریف شده،مشخص و بسیار سیال هستند. کار تو این است که ملودی خودت را پیدا کنی. در حال حاضر تو دچار وضعیت بغرنجی هستی که تمام تازه کارها به آن دچار میشوند، تو نمیخواهی یک ترانه را دوبار به یک شکل اجرا کنی چون واقعا نمیدانی چطور اینکار را انجام بدهی.”
با پذیرفتن این نکته که درک ملودیک من تنها به تدریج بالا خواهد رفت، تصمیم گرفتم یک ترانه دو دقیقه ای راک اند رول به سبک ترانه You Really Got Me از گروه کینکز the Kinks و ترانه از Wild Thingاز گروه تروگز the Troggs بنویسم.
ری دیویس Ray Davies از گروه کینکز به من گفته بود که ترانه سرایی مهارتی غیرقابل آموختن است که البته چندان دلگرم کننده نبود؛ اما عقیده چیپ تایلور Chip Taylor که ترانه Wild Thing را در سن ۲۱ سالگی نوشته و چند سال بعد ترانه سرایی را رها کرده و قمارباز حرفه ای شده بود، چیز دیگری بود، او میگفت برخورد ساده و حفظ سادگی ترانه میتواند نتایجی عالی به دنبال داشته باشد. تایلور در سال ۱۹۶۵ کارمند یک انتشارات در نیویورک بود که با سرودن اشعار این ترانه توانست بار خود را ببندد.
او در حال خوردن ساندویچی با من گفت:” ترانه Wild Thing در عرض چند دقیقه به وجود آمد. ساعت ناهار بود و من همینطوری با گیتار آنرا درآوردم و همان روز عصر ترانه را ضبط کردم. مکثها و درنگهای موجود در این ترانه، نتیجه این است که من نمیدانستم میخواهم چکار کنم، و همینها باعث به وجود آمدن شخصیت خاص این ترانه شد. پس نصیحت من به هر ترانه سرای مشتاق این است که جا را برای پیشامدهای اتفاقی باز بگذارند.”
بعد به اشعار میرسیم. این روزها بسیاری از گروههای جدید استاندارد شعر را چنان پایین آورده اند که پیشکسوتان موسیقی پاپ باید مسیر صحیح را مشخص کنند. هال دیوید Hal David ترانه سرای مشهور تیم بسیار موفق باکاراک Bacharach و دیوید، چنین توصیه میکند که باید بر احساساتی جهانی که قبل از این هم موفق بوده اند متمرکز شد (مانند ترانه Raindrops Keep Falling on my Head این تیم) و با زبان معمولی، عمق این احساسات را بیان کرد (مانند ترانه This Guy’s in Love with You). آرتور لی Arthur Lee فقید، از گروه Love در دهه ۶۰، چنین گفته است که ترانه سرا باید علی رغم به کار بردن زبانی شاعرانه یا رمزآلود، صادقانه درباره آنچه در زندگی خودش جریان دارد بنویسد.
با درنظر داشتن تمام چیزهایی که آموخته بودم، زمان آن رسیده بود که خودم ترانه ای بنویسم. ترانه Bad Part of Town ترانه ای صریح و بازتابی از واقعیت زندگی خودم بود و حتی یک ملودی مشخص و تعریف شده هم داشت. پس من با عده ای از دوستانم گروهی تشکیل دادیم، یک بعد از ظهر را به تمرین اختصاص دادیم، یک روز در استودیوی Toe-Rag را رزرو کرده و به امید موفقیت پیش رفتیم.
این تک ترانه را در طرف اول کاست- که به بهترین ترانه موجود در یک مجموعه اختصاص دارد- قرار دادیم و برای طرف دوم آن هم بازخوانی همسرم از ترانه Ask Me No Questions را ضبط کردیم. اما ظاهرا اشتباه کرده بودیم. همه ترانه دوم را دوست داشتند اما همه، از جمله پدرم که فرد بسیار مبادی آدابی است، عقیده داشتند ترانه Bad Part of Town “بسیار مزخرف” است.
نمیدانم به خاطر تنبلی یا هر دلیل دیگر، هرگز این شاهکار سه دقیقه ای خودم را روی کاغذ ننوشتم. اما تجربه به من آموخت که نوشتن یک ترانه، هر قدر هم خراب و مسخره از کار درآید، کاری صحیح است. شاید بهترین نصیحتی که شنیدم از چن مارشال Chan Marshall بود. این خواننده اهل آتلانتا که به نام Cat Power شهرت دارد و آلبوم The Greatest او در سال ۲۰۰۶، یکی از آلبومهای کلاسیک قرن لقب گرفت، چنین گفت:
“پاداش نوشتن یک ترانه، عزت نفس است. این کار جایگاه تو را محکم میکند. من احساسات و ذهنی دارم که ترانه از آن شکل گرفته است. مانند یک غنچه بسته یا جوانه یک آرزوست که امید و بخشش در آن راه یافته اند. یک ترانه تمام آن چیزی است که این کلمات میسازند.”
entertainment.timesonline.co.uk
نوشته: ویل هادگینسون Will Hodgkinson
salam o khaste nabashid. age mishe komakam konin,man be neveshtane taraneh rooye melodi kheili alage daram vali nahveye neveshtano balad nistam khahesh mikonam komakam konin