دوگانهی اطلاعات/تحلیل تاریخی
برخی شخصیتها و رخدادهای تاریخ موسیقی ما در سایه روشن نبود اطلاعات و جایگزین شدن افسانهها گم شدهاند. حتا گاه یافتن اطلاعات دربارهی شخصیتهایی که فاصلهی زمانی حقیقیشان از ما در حدود نیم قرن بیشتر نیست (یعنی هنوز کسانی که آنها را دیدهاند ممکن است زنده باشند)، کاری دشوار بلکه نشدنی مینماید. بااینحال برخی کوشندگان که دیگر اکنون باید تاریخنگار نامیدشان گام در این راه گذاشته و با آثارشان راه چند پیشکسوت متقدم را ادامه میدهند؛ منتها با روشهای اندکی متفاوت.
از این جملهاند شهاب منا و محمدرضا شرایلی و کتاب دوجلدیشان «افسونگر نغمه پرداز؛ شرح حال و خاطرات/ بررسی شیوۀ نوازندگی، آوانگاری و شرح آثار». با کار نویسندگانی چون ایشان در تاریخ موسیقی به مرحلهی انتشار تکنگاری دربارهی اشخاص و موضوعها رسیدهایم (ولو اینکه هنوز برای رساندن حجم و ژرفای تکنگاری به حد شایسته سختیهایی پیش رو باشد) و از این مرحله که دربارهی یک شخصیت درگذشته چند نوشتهی ادبی از این و آن سر هم کنیم و در قامت یادنامهای به چاپ برسانیم گذشته و به جایگاه تاریخنویسی براساس مستندات وارد شدهایم. این گامی بسیار بلند و تفاوتی ماهوی است در نگاه ما به تاریخنگاری در حوزهی موسیقی. در این شکل از برخورد با تاریخ تکیهی اصلی بر مادهی حقیقی موسیقایی است که در دست داریم (اینجا، عمده صفحات ضبطشده یا نغمهنگاری دیگران).
در کتاب یاد شده جابهجا رد پای این نگاه و امکانات به چشم میخورد. در بخش نخست رویکرد گردآوری است؛ مقالاتی دربارهی محجوبی که نزدیک به زمان زندگیاش نوشته شده، اینجا و آنجا خاطرات معاصران و معاشرانش، گفتگوهای نسبتا تازهی مولفان. و در بخش دوم موسیقایی و تا حدی تحلیلی. بنابراین رویهمرفته مدارک باارزشی چون آگهی کلاسهای محجوبی (که برای ردیابی تاریخچهی کار او و تاریخ آموزش ویلن در ایران اهمیت دارد)، دستنوشتههایش (مثالی بااهمیت از روش ابداعی نتنویسی او)، نغمهنگاری قطعاتش به انضمام اطلاعاتی در مورد ضبطها یا نغمهنگاریهای پیشین از هر کدام از آنها، و اندکی تفسیر و تحلیل ارزش آهنگسازی یا اجرای هر یک، به همراه خود ضبطها بر روی سیدی، در کتاب ارائه شده که کار را به یک مطالعهی تاریخی-موسیقایی نزدیکتر میکند.
مولفان با این روش به هدفشان که غبارزدایی از چهرهی تاریخی یکی از مهجورترین و در عین حال مهمترین ویلننوازان و نغمهپردازان اوایل قرن حاضر باشد، نزدیک شدهاند. بااینهمه، فارغ از اینکه در صحت و سقم اطلاعات تاریخی ارائه شده چون و چرا کنیم (که در جای خود و به دست اهلش بسیار بایسته و شایسته است) یا در پرمایگی تحلیلهای تاریخیاش بحث کنیم (که اغلب در کارهای مشابه نیز جایش را خالی مییابیم)، یک ایراد روششناختی عام را نخست باید ببینیم.
اطلاعات تاریخی ارائه شده در این نوع مطالعات همسطح و هموزن نیست. خوانندگان با جُنگی از دادهها روبهرو میشوند که حکمت گزینش و نقل هر یک را -برای گشودن گوشهای از خاموشیای که بر تاریخ زندگی یک هنرمند افتاده- به سختی میتوان دریافت. گویی دادههای تاریخی در مورد چنین شخصیتهایی چنان کمیاب است که جستجوگران وادار میشوند با وسواس بسیار هر یافتهای را گرد آورند مبادا از دست برود.
نتیجه، نوعی شرح حال است که همهی نکات و نقاط آن همارزش شده باشد یا نوعی اطلاعات خام. این موقعیت یادآوری میکند که ما دستکم یک گام دیگر تا رسیدن به تاریخنگاری تحلیلی فاصله داریم؛ پردازش و شکلدادن همهی این اطلاعات در قاب یک هدف تاریخی مشخص و حذف آنچه زائد است.
***
گفتگوی هارمونیک
مجموعۀ دوجلدیِ «رضا محجوبی: افسونگر نغمهپرداز»، پژوهش و نگارش محمدرضا شرایلی و شهاب مِنا، در دو مجلد و بههمراه دو حلقه لوح فشرده توسط نشر خنیاگر در سال ۱۳۹۶ منتشر شد.
۱ نظر