گفتگویی که می خوانید، نتیجه نشستی است که در شانزدهم اسفند ماه سال ۱۳۹۳ در منزل ارفع اطرائی، سنتور نواز و مدرس موسیقی انجام گرفته است:
تقاضا دارم علی رغم اینکه شما برای اهالی هنر و موسیقی چهره شناخته شده ای هستید، از آنجایی که شاید بعضی از نوجوانان نسل جدید با شما و اساتید موسیقی آشنایی زیادی نداشته باشند در ابتدای گفتگو لطفا خودتان را به هر شکلی که صلاح می دانید معرفی بفرمایید؛ ترجیحا به شکلی که تا به حال معرفی نشده اید و دوست دارید شما را به آن شکل بشناسند…
باید بگویم اگر نسل جدید شناختی از گذشته و هنرمندان نسل های پیشین خود ندارد، اشکال آن بر جوانان وارد نیست. این اشکال بیشتر بر مدیریت فرهنگی و سیستم آموزش فرهنگی هنری کشورمان وارد است.
ارفع اطرایی هستم متولد ۱۳۲۰ در تهران. بیش از شصت سال از عمر خود را در زمینه موسیقی فعال بوده ام. در سال ۱۳۳۰ به هنرستان موسیقی ملی که در آن زمان با مدیریت استاد روح الله خالقی سومین سال تاسیس اش را آغاز نموده بود وارد شدم.
علی رغم اینکه در آن زمان هنوز موسیقی به عنوان رشته تحصیلی رسمی شناخته نشده بود، اقدام و تصمیم پدر من در وارد کردن بنده به هنرستان که تحت تاثیر راهنمایی و توجیهات استاد خالقی بود، در بین فامیل و آشنایان باعث تعجب شده بود و این در حالی بود که در آن سال ها معمولا در خانه های مردم در هر شهر و با هر شکل فرهنگی و تربیتی معمولا یکی از سازهای موسیقی وجود داشت.
کلاس های سنتور هنرستان را از بدو تاسیس استاد ابوالحسن صبا به مدت دو سال اداره می کردند که همزمان با ورود من به کلاس های هنرستان، آموزش هنرجویان سنتور را استاد حسین صبا به عهده گرفتند و بنده افتخار هفت ساله شاگردی ایشان را داشتم. استاد حسین صبا که از فارغ التحصیلان هنرستان عالی موسیقی بودند و با موسیقی غربی آشنا بودند از آنجایی که سابقه شاگردی استاد حبیب سماعی را داشتند و به موسیقی سنتی مشرف بودند، اولین روش آموزشی همران با نوتاسیون را برای سنتور پیشنهاد داده و ترویج نمودند.
استاد حسین صبا یک سال قبل از اینکه من با مدرک دیپلم از هنرستان فارغ التحصیل شوم از دنیا رفتند و پس از ایشان و از آغاز سال تحصیلی ۱۳۳۷-۱۳۳۸ استاد فرامرز پایور آموزش سنتور در هنرستان موسیق را برعهده گرفتند.
علی رغم تفاوت شیوه و روش های نوازندگی و آموزش جناب استاد پایور، بنده پس از پایان سال های تحصیل در هنرستان، کماکان در خدمت استاد پایور آموزش می دیدم.
من از دوره ای حرف می زنم که ارتباط استاد و شاگرد چیزی فراتر از کلاس و درس بود. امروزه می بینم که شاگردانی که چندین سال با من کار می کنند پس از پایان دوره آموزشی شان شاید حوصله نکنند سلامی هم به معلم خود برسانند.
در آن دوره روابط عاطفی عمیق ما با اساتیدی چون زنده یاد استاد خالقی به معاشرت های خانوادگی منتهی می شد، به دوستی های عمیق و سفرهای جمعی. در آن سال ها اساتید از شاگردان شان دستگیری و حمایت می کردند و بالطبع هنرآموزان قدر شناس بودند و همه این ها در حالی بود که حرمت ها به بهترین شکل حفظ می شد و در محیط درس و مدرسه ما کماکان حرف شنویمان از اساتید در حد اطاعت بود. این ارتباطات برای بنده که از سال ۱۳۳۸ که سال استخدام بنده بوده، وجود داشته و برای من که معلم موسیقی سه چهار نسل بوده ام به شکل پررنگی نمایان و عیان می باشد.
۱ نظر