آقای شریف زاده مسئول شبکه فرهنگ رادیو گفت: مداحان قم تماس گرفتند که از طرف ما از منتشری تشکر کنید. چون آن ها نیز ردیف ها را گوش می دهند و از آن استفاده می کنند چون می دانند که اگر این ردیف ها را بشناسند، -بدانند “دشتی” چند گوشه دارد و… دارد، گیلکی و دیلمانی و چوپانی دارد- کارشان پر رونق تر می شود. اگر این ها را بدانند می توانند در جایگاه بالاتری در مجالس خودش قرار بگیرند و خودش را بیشتر مطرح کنند. من گفتم که ردیف ها را ما ضبط کردیم و در بازار است. سی دی هایش را هم بگیرند –ممکن است کسی به رادیو گوش نکند- و از آن استفاده کنند. دغدغه من، این آشفته بازار موسیقی است؛ هر زمان تلویزیون را روشن می کنیم می بینیم که هر کسی با هر صدایی در حال خواندن است. مثلا می گویند سلطان آواز ایران! این موسیقی وارداتی است. در ثانی این تصنیف است که فرق تصنیف با آواز را نمی دانند.
حتی فرق ترانه و تصنیف را نمی دانند.
فرق ترانه و شعری که ساخته می شود را نمی دانند. تصنیف آن است که با آن آهنگ ساخته می شود. ببینید جوان ها مقصر نیستند بلکه ما در آموزش مشکل داریم و دستگاه ارتباط جمعی کار آموزش را انجام می دهد. دغدغه دیگر، سیاستگذاری است؛ الان در رادیو میگویند که جوانها این را می خواهند، جوان ها آن را می خواهند؛ شما اجازه دهید سیاستگذاری موسیقی به مدت یک سال توسط موسیقی دان ها انجام شود –ما بگوییم چه آهنگ و صدایی پخش شود- بعد از آن متوجه می شوید که یک جوان چه چیزی را می خواهد. شما بایستی به یک جوان خطوط اصلی را نشان دهید نه اینکه از او خط بگیرید.
آن قدر با سخت گیری خطوط را مشخص کرده اند که همه لجاجت می کنند.
چون این گوش خراب می شود. الان ۳۴ سال است که جوان ما، صداهای ناهنجار و شعرهای مزخرف گوش داده است و آهنگ درست نشنیده است. همیشه می گویم که موسیقی ما موسیقی تفکر است، نه موسیقی تفنّن؛ شما نمی توانید با شعر حافظ برقصید، بایستی روی آن فکر کنید و همراه با آن به فضای دیگری می روید. این فضای غم نیست بلکه فضای عرفانی است. شما از این عالم جدا می شوید و به عالم دیگری می روید. وقتی می گوید که:
“غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است”
یا سعدی بزرگ که می گوید:
“به سرو گفت کسی میوه ای نمیآری / جواب داد که آزادگان تهی دستند”
خانواده من می گویند که همیشه شما از هنر صحبت می کنید ولی [بهره مادی این هنر] کجاست؟ و من این شعر را برای آن ها میخوانم. البته شعر برای آن ها نان و آب نمی شود ولی حداقل خودم را راضی می کند و این داستان واقعیت دارد زیرا سرو میوه ای ندارد و تهیدست است؛ این سرنوشت ماست. هر کاری انجام داده ام، برای فرهنگ و موسیقی این مملکت در حد بضاعت خودم بوده است و هیچ ادعایی هم در این مورد ندارم. دوست دارم آن هایی که حرفی برای گفتن دارند به مادیات فکر نکنند چون مادیات از بین می رود. به قول سعدی که می گوید:
“مال تا لب گور است و وانگهی اعمال”
۱ نظر