«جان مریم» یا «گل مریم» هر چه بود، اهرمی شد برای به شهرت رسیدن نوری. چیزی که در این ترانه، جاذبه میسازد، در وهله اول سادگی چشماندازی است که از «روستا» طرح میکند در پیوند با آهنگی که نفس روستاهای شمال در آن جاری است. گل مریم را که شاید پنجاه شصت سالی عمر دارد، بسیاری از خوانندگان دیگر نیز بازخوانی کردهاند:
جان مریم، چشماتو وا کن / منو نیگا کن / در اومد خورشید / شد هوا سفید / وفت اون رسید / که بریم به صحرا / نازنین مریم / بیا که شد وقت درو / مال منی از پیشم نرو / بیا سر کارمون بریم / درو کنیم گندمارو…
و اما سالها بعد، ساخت و پرداخت «عاشقانه» ها، بیشتر با همکاری محمد سریر انجام گرفت. به نظر میرسد همکاری این دو سخت بارآور بوده است. سریر بیشتر از دیگر همکاران نوری، با روح ترانههای سبک فاخر او انس و الفت داشت.
رومانتیسم ملایمی همراه با شور میهنی آن دو را به هم وصل میکرد و به زایش ترانههای دلپذیری منجر میشد.
گفتیم شور میهنی و منظور، ملایمترین لایههای این شور است که به خشم و خروش اعتراضی بدل نمیشود. در دوره سکوت و خفقان، از هنرمندان، شهامت اعتراض بیشتر انتظار میرود. نوری ولی اهل این گونه اعتراضهای آشکار نبود، هر چند در ژرفای خواندههایش گلایهای نزدیک به اعتراض جا خوش میکرد.
در ترانههای بهاصطلاح میهنی که در دو سه سال پایان عمر خوانده – که گمان میکنم آهنگهایش نیز از سر پر باشد – این گلایهها بیشتر خود را نشان داده است:
یکی از تاثیرگذارترین این ترانهها با شعری، گویا از نادر ابراهیمی قصه نویس از دست رفته، در آمیخته که میتوان به آن عنوان «رنج دوران» را داد. گلایهای که دشواریها و ناکامیها را باز میتاباند:
ما برای آن که ایران خانه خوبان شود/ رنج دوران بردهایم / ما برای آن که ایران گوهری تابان شود/ خون دلها خورهایم / ما برای بوئیدن بوی گل نسترن/ چه سفرها کردهایم / ما برای نوشیدن شورابههای کویر/ چه خطرها کردهایم…
در ترانهای دیگر، با متنی از حسین منزوی، شاعر از دست رفته، گلایهای به ظاهر از روزگار غدار و از حسرت دل به میان میآید، با ظرافتی در بیان که ترانه را دلنشین ساخته است: نمیشه غصه ما رو / یه لحظه تنها بذاره / نمیشه این قافله / ما رو تو خواب جا بذاره / دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو / ببره از این جا، اونور ابرا بذاره / من میخوام تا آخر دنیا تماشات بکنم / اگه زندگی برام چشم تماشا بذاره…
محمد نوری در سالهای پس از انقلاب – و تا آخرین سال زندگی – در صحنه ماند و با وجود همه دشواریها، کوشید روزنههای کوچکی برای عرضه صدا و ترانههای خود در اختیار داشته باشد. جالب است که ترانههای او در همه جبهههای سیاسی با تفسیرهای گوناگون البته – با روی باز – پذیرفته میشد.
در بیمارستانها، در مطب پزشکان، در اطاقهای انتظار، در پاسخگوئی تلفنها و حتی در فضای کنسولگریهای جمهوری اسلامی در بروزنمرز، به استمرار پخش میشد. ولی تاثیری که بر جای مینهاد، یکسان بود:
عشق به ایران که تحمل «رنج دوران» را برای ایرانیان درون و برونمرز آسان میکند!
bbc.com
۱ نظر