گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نگاه تیز منتقدان و دشواریهای اجرای زنده (۱)

در تاریخ پر بار هنر جهان، از دیر باز تا کنون، نقش نقد و منتقد به عنوان نقشی مستقیم و نه حاشیه ای در روند شکل گیری نهضت های عظیم هنری مطرح بوده است. چنانکه در مورد برخی مکتب های هنری قرن بیستم، این منتقدان بودند که نهضتی نو را به راه انداختند. نمونه بارز آن مکتب نقاشی action painting است.

جکسون پولاک، آغاز گر این راه، اساسا بی توجه به اتمسفر حاکم بر جامعه آن روز و بدون توجه به جنجالهای تبلیغاتی محیط پیرامون، صرفا به کار خود مشغول بود و منتقدان بودند که، سبک ویژه او را به یکی از مکتبهای هنری روز جهان مبدل ساختند. البته در دهه های بعد در جوامع توسعه یافته (به لحاظ فرهنگی)، مساله جدایی هنرمند و منتقد کمرنگ تر شد، تا جایی که در برخی موارد آثار هنری، در خلال آفرینش، توسط منتقدان نقد و اصلاح می شد. یکی از زمینه های ضعف دیدگاه های هنری معاصر کشور ما نیز کمبود منتقدان آگاه و بی طرف، برای به چالش کشیدن آثار هنرمندان تلقی می شود.

در آشفته بازار هنر سرزمین ما، مایه خشنودی و افتخاراست که دوست مطلعی چون آرش اسماعیلی، آثار ارائه شده توسط ارکستر هنگام را زیر ذره بین نقد قرارداده و به دور از هرگونه غرض و صرفا با هدف تعالی اندیشه هنری حاکم بر ارکستر، دست به نقد عملکرد ارکستر هنگام در کنسرت اخیر زده است. ما نیز “دست ایشان را به مهر می فشاریم” و با نگاهی سرشار از سپاس، قدردان تلاش و زحمت ایشانیم.

اما برای روشن تر شدن بعضی ابهامات و توضیح برخی نکات، مقاله زیر را در پاسخ به مقاله ایشان تنظیم کردیم که صد البته ذره ای از ارزش آن نقد نخواهد کاست. با انتقادات مطرح شده، در سه حوزه برخورد خواهیم کرد.

اول آن دسته از نقدهایی که کاملا به جا بوده و ما در صدد رفع مشکل مطرح شده، در سریع ترین زمان ممکن هستیم. این دسته از نقدها در این مقاله عمدتا کمتر مطرح شده و با پاسخی مواجه نشده اند، اما یقینا مورد توجه ما بوده اند.

دوم، آن دسته از نظراتی که حاصل عدم توجه به برخی نکات ظریف تکنیکی و اجرایی ارکستر هنگام و یا به روز نبودن ارکان نقد بوده است، که در این زمینه نیز به توضیح آن موارد نادیده پرداخته ایم. اما بخش دیگری از انتقادات (که سازنده ترین بخش نیز هست) حاصل برخورد و تقابل دیدگاه های هنری دو طرف و اصطکاک نظری دو زاویه دید متفاوت است. در این حوزه، تلاش شده مطلب مورد نظر، بسط یابد تا به تعالی دیدگاه های هر دو طرف کمک کند. بنابراین، پاراگراف های زیر به صورت جدا از هم و هرکدام در اشاره به بخش مشخصی از نقد مورد نظر تنظیم شده اند:

– بسیار مایه خشنودی است که در مقاله مورد نظر، زحمت های طاقت فرسا، هماهنگی های بی شمار و تلاش های بی دریغ نوازندگان و تیم اجرایی ارکستر هنگام، نادیده گرفته نشده و از جانب فردی خارج از کادر فنی ارکستر، مورد قدردانی قرار گرفته است.

– نباید از نظر دور داشت که بر خلاف تصور دوست منتقد ما ، در کشور ما عرضه اثر الزاما به منزله رضایت خالق اثر نیست. بلکه عمدتا حاکی از حدود امکانات و توان اجرایی موجود است. بنا براین آثار ارائه شده توسط ارکستر هنگام نیز نباید در چارچوب توان یا ناتوانی رهبر/تنظیم کننده آن قضاوت شده و به عنوان متری برای سنجش حدود دانش او مورد استفاده قرار گیرد.

چنانکه آثار اخیر نیز کاملا در قالب توان تکنیکی ارکستر هنگام (و نه فیلارمونیک برلین!) و البته در چارچوب امکانات سازهای موجود نوشته شده است. چرا که برای مثال اگر امکان استفاده از سازهای بادی-برنجی فراهم بود، اثری چون “سراب” قطعا با امکانات بیشتری در حوزه ارکستراسیون مواجه می شد. در این مورد به نقل قولی از دکتر روشن روان در کلاسهای ارکستراسیون بسنده می کنیم که: “در ایران، هر آهنگساز باید بداند که برای چه ارکستری نت می نویسد.” و این حقیقتی غیر قابل انکار است.

– شاید افرادی که از بیرون به روند فعالیتهای ارکستر هنگام می نگرند، کمتر در جریان این امر باشند که تجربه پنج سال گذشته قطعا به ما آموخته که کارهای بزرگ را تنها یک نفر نمی تواند عملی کند.

هماهنگی اجرایی بسیار حرفه ای کنسرت اخیر ارکستر نیز به دلیل همکاری سه مدیر توانمند اجرایی، مالی و داخلی بود که در هماهنگی کامل با مدیریت آموزشگاه زند و رهبر ارکستر توانستند کنسرتی در حد استانداردهای حرفه ای کشور را برگزار کنند و در این میان رهبر/آهنگساز ارکستر، هیچ نقش یا دخالت مستقیمی نداشت و تنها به تعریف خطوط کلی و خط مشی عمومی مجموعه ارکستر هنگام بسنده کرد.

در مورد دیدگاه کلی و وحدت رویه حاکم بر انتخاب قطعات ارکستر هم باید یادآوری کنیم که رپرتوار رسمی و چاپ شده ارکستر ملی بسیار محدود است و غالبا از چارچوب پارتیتور آثار استاد دهلوی و چند اثر پراکنده دیگر تجاوز نمی کند، که از میان همین آثار انگشت شمار هم در کنسرت های هر سال ارکستر هنگام، قطعاتی برگزیده و اجرا شده اند. پس گزینه های زیادی برای مانور و تغییر رویه در حال حاضر در دسترس نیست و اگر منتقدان در راستای دستیابی به آثار اوریجینال ملی ما را یاری کنند، قدردان آنان خواهیم بود.

– نکته بسیار مهمی که تذکر آن لازم به نظر می رسد، نوع نگاه ما به مقوله بافت در موسیقی است. سالهاست که تفکر نادرستی در عرصه موسیقی کشور رواج یافته و آن ارزش گذاری بافتهای موسیقایی بدون در نظر گرفتن جایگاه و کارکرد آن است؛ برای مثال اغلب، بافت پلی فونیک برتر از هموفونی و طبعا مونوفونی انگاشته می شود؛ حال آنکه از نظر تاریخی بافت پلی فونیک اولیه، بافتی بسیار قدیمی و مربوط به قرون متاخر وسطی، باروک و اوایل کلاسیک است.

طبعا به دلیل سنگینی و دیر هضم بودن این بافت، آهنگسازان دوران رمانتیک با آگاهی کامل از قواعد آن، بافت پلی فونیک را برای موسیقی پر احساس قرن نوزدهم مناسب ندانسته و به موسیقی عمدتا هموفونیک روی آوردند. هرچند که به سبب غنای ذاتی موسیقی پلی فونیک، این دوری چندان دوام نیافت و با گذشت چند دهه، کنترپوان به عرصه موسیقی بازگشت ولی این بار به صورتی کاملا تعدیل شده و بسیار متفاوت با آثار باخ! اما نهایتا در فرم هایی چون کنسرتو، هموفونی به اوج اقتدار خود رسید و آثاری چون کنسرتو ویلن مندلسون درDminor و اغلب آثار سارازات و همچنین قطعات مستقلی چون رقص مجارهای برامس حد اعلای استفاده از بافت هموفونیک با نیم نگاهی کنترپوانی در برخی مواقع، محسوب می شوند.

در اغلب این آثار، ساز تکنواز یا ملودی اصلی توسط گروه عظیم نوازندگان ارکستر تنها تقویت و برجسته می شود. (مثالهای بارز آن زیگوینروایسن (zigeunerweisen) و فانتزی کارمن (Carmen fantasy) اثر پابلو سارازات هستند). از طرفی در آثار آهنگسازانی چون ژرژ بیزه نظیر فاراندول از سوئیت آرلزین، هر سه نوع بافت موسیقایی پلی فونی، هموفونی و مونوفونی به وضوح به چشم می خورد که این خود گواهی است بر عدم تقدم بافتها بر یکدیگر.(درک و دریافت موسیقی- ص۱۲۰).

از سوی دیگر، این موضوع که بخشهایی از آثار ارائه شده توسط ارکستر هنگام بافتی پلی فونیک و برخی دیگر بافتی هموفونیک داشته، نشانگر نوعی انتخاب آگاهانه است که به تناسب جنس موسیقی صورت گرفته است و ارتباطی به توانایی یا ناتوانی تنظیم کننده ندارد. هر چند که اگر با دقت بیشتر به اجراهای ارکستر گوش فرا دهیم، در خواهیم یافت که بافت پلی فونیک این آثار، محدود به “قسمتهایی از سراب و چارداش” نیست و در بسیاری قسمتهای قطعاتی چون ستایش، سوئیت دشتی، و بخشهای دیگری از سایر آثار نیز شنیده می شود.

روزبه تابنده

روزبه تابنده

دیدگاه ها ۴

بیشتر بحث شده است