گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نگاه تیز منتقدان و دشواریهای اجرای زنده (۲)

در انتخاب قطعات ارکستر نیز به اعتقاد ما، کفه ترازو،” ناعادلانه ” به سمت موسیقی ملی متمایل نشده، بلکه این تمایل، حاصل خط مشی “ملی” این ارکستر به طور کلی و نیم نگاهی به موسیقی کلاسیک به صورت ضمنی است و این حق دموکراتیک هر گروه هنری است که راه خود را بر طبق یک مرام نامه مشخص و بدون در نظر گرفتن سلیقه دیگر افراد انتخاب کند و این ارتباطی به عدالت یا بی عدالتی نخواهد داشت.

خط سیر کلی ارکستر هنگام، محوری ملی دارد و در خدمت بسط و گسترش موسیقی این سرزمین خواهد بود، هر چند به منظور تقویت توان تکنیکی نوازندگان و ارتقاء سطح پسند مخاطبان، آثاری از گنجینه غنی و ارزشمند موسیقی کلاسیک اروپا نیز همواره در رپرتوار اجرایی ارکستر قرار داشته است.

با توجه به این نوع نگاه، قطعا کنسرت ارکستر”ملی” هنگام نمی تواند با قطعه ای کلاسیک (هرچند تکنیکی) چون چارداش و با حضور تنها نیمی از نوازندگان ( نوازندگان سازهای کلاسیک ) به پایان برسد! چرا که شروع و پایان کنسرت، نمایانگر مانیفست اعتقادی ارکستر است و به تمایل ناعادلانه کفه هیچ ترازویی ارتباط ندارد!

هرچند که بر اساس یک برنامه از پیش تعیین شده در کنسرتهای سالهای آینده، یقینا بخش کلاسیک ارکستر، قطعات پررنگ تری را به اجرا خواهد گذاشت تا نگرانی دوستان منتقد نیز برطرف گردد!

– اما اشاره ای هم به قطعه بند باز شد. باید توضیح دهیم که به لحاظ سونوریته و تمپو، مرجع اجرایی ارکستر به هیچ عنوان اثر کلنل وزیری نبوده، بلکه نسخه تنظیم شده استاد دهلوی (تاریخ نشر ۱۳۶۳) مبنای اجرای این اثر بوده است. چرا که اثر زنده یاد وزیری تنها برای تار تکنواز نوشته شده و در راستای تقویت تکنیکی نوازندگان تار، تلاش می کند به بیشترین تمپوی ممکن دست یابد.

حال آنکه اثر استاد دهلوی، اثری ارکسترال با ماهیتی کاملا متفاوت است که می کوشد دیالوگی فانتزی بین توانائی های ساز تار در تقابل با ارکستر ایجاد کند.

با این توضیح، از مقایسه اجرای زنده ارکستر هنگام و اجرای ضبط شده ارکستر ملی به رهبری استاد دهلوی، متوجه تطابق عجیب تمپو و سونوریته این دو اجرا می شویم که نشان از وفاداری کامل به نسخه اوریجینال دارد.


audio.gif
قسمتی از “بندباز” ضبط استودیویی از اجرای حسین دهلوی


audio.gif
قسمتی از “بندباز” ضبط صحنه ای از اجرای ارکستر هنگام

البته قضاوت انتقاد آمیز صورت گرفته، تنها بر مبنای اجرای شب اول این قطعه استوار است که نسبت به اجرای شبهای دیگر کنسرت بسیار ضعیف تر بود و این طبیعت اجرای صحنه ای و کاملا قابل درک است. بنابراین، توضیحات فوق، مانع از پذیرش انتقاد از ضعف نسبی اجرای شب اول این قطعه نسبت به سایر آثار نیست.

– ناکوکی نسبی یکی از سازهای سنتور و فلوت در شب اول هم از دیگر ویژگی های اجراهای زنده است که در مورد بزرگ ترین استادان موسیقی جهان هم ممکن است روی دهد. هر چند این اتفاق تنها در یک شب از سه شب کنسرت (که اتفاقا تنها شب مورد قضاوت دوست منتقد نیز بوده است) رخ داد و در شبهای دیگر تکرار نشد.

قطعا هیچ منتقدی انتظار نخواهد داشت که هفتاد و دو سیم سنتور که در اثر تغییر اتفاقی دما و فشار از کوک خارج شده، روی سن و در برابر چشم هزار تماشاگر کوک شود! اما این انتظار بجاست که در اولین فرصت نسبت به کوک ساز اقدام شود، که البته این فرصت در زمان تنفس بین دو بخش برنامه فراهم شد و در قسمت دوم کمتر اثری از ناکوک بودن ساز سنتور دیده شد.

– علت جابجایی ظاهری نوازندگان ویولا و ویلنسل نیز مبنایی کاملا منطقی دارد. حدود سی سال است که جای ویولا و ویلنسل در چیدمان ارکستر های جهان عوض شده است. به این ترتیب ویولا به سمت راست رهبر و لبه سن منتقل شده و ویلنسل به مرکز ارکستر نقل مکان کرده است.

اما این تغییر هنوز کاملا به صورت یک اصل در نیامده است. چنانکه در فصل سازشناسی کتاب درک و دریافت موسیقی (چاپ چهارم)، در صفحه ۵۳، تصویر ارکستر فیلارمونیک نیویورک چاپ شده، که به وضوح ویولا در سمت راست و ویلنسل در قلب ارکستر جای گرفته، در حالی که در دیاگرام زیر صفحه دقیقا عکس این مطلب به صورت گرافیکی نمایش داده شده است! و این اتفاق در یک صفحه از کتابی که به عنوان یکی از مرجع های معتبر اطلاعات عمومی منتقدان مورد توجه قرار دارد، حاکی از نوعی عدم قطعیت در مورد جانمایی سازهای ارکستر سمفونیک است، ارکستری که چند قرن تجربه را پشت سر گذاشته است.

حال، وقتی بحث بر سر ارکستر نوپای موسیقی ملی ایران مطرح می شود، مساله صورت اغراق آمیز تری به خود می گیرد. چرا که در مقطع کنونی، ما در حال آزمودن تجربیاتی هستیم که اروپا حدود سیصد سال پیش در مورد موسیقی خود به آن دست یافت.

بنا براین، هرگونه تجربه و آزمودن امکانات در این عرصه نه تنها هیچ ایرادی ندارد، بلکه گامی در جهت گسترش حدود دانایی و دستیابی به یک جانمایی استاندارد برای ارکستر ملی به شمار می رود.

بخصوص که نسبت میان مکان قرار گیری سازهای مضرابی ایرانی در مواجهه با سازهای زهی و بادی کلاسیک، نقش بسزایی در کیفیت صدادهی ارکستر ملی ایفا می کند و این چیزی است که در چند سال گذشته در ارکستر هنگام تجربه شده و هر سال تغییرات لازم در جهت ارتقاء کیفی آن داده شده است که نه تنها هیچ از آن شرمگین نیستیم، بلکه نتایج این تجربیات را نیز در مقاله ای کاملا مستدل و متکی بر شواهد عینی و عملی، در آینده ای نزدیک بررسی خواهیم کرد.

با این توضیح، جابه جایی ویولا و ویلنسل نیز در همین راستا و به منظور تغییر نقطه کانونی بخش زهی ارکستر و متمایل شدن مرکز ثقل باس به سمت محور تقارن عرضی ارکستر و طبیعتا پایداری و استحکام بیشتر و پخته تر صدا دادن این بخش از ارکستر صورت گرفته است که صد البته، این تجربه، ارتباطی به توان تکنیکی نوازنده و یا میزان برجستگی رپرتوار اجرایی آن ساز و همچنین ظاهر عمومی ارکستر ندارد.

– در زمینه قطعات کرال نیز قضاوت صورت گرفته، ظاهرا بر اساس ویژگیهای آخرین قطعه، صورت گرفته، چرا که مشخصات بنیادی دو اثر دیگر کاملا نادیده گرفته شده است.

روزبه تابنده

روزبه تابنده

دیدگاه ها ۳

  • واسه من به عنوان یکی از مخاطبین این مقاله ها چند تا نقطه ی مبهم وجود داشت که شکر خدا به جز یک مورد که پیچیده تر شد , بقیه روشن شد.

  • نگرش من به مقالاتی که این روزها از جانب دوستان عزیزم آقایان «آرش اسماعیلی» و «روزبه تابنده» در این وب سایت پربار منتشر شده از زاویه دیگری است؛ نقد و نظر موافق و مخالف را به زمان دیگری واگذار می کنم، چه که گفتنیها گفته شده و اذهان هنردوستان روشن …
    آنچه حقیقتاً باعث سرور و مباهات من است، خلق این فضای گفتگوی آزاد، صریح و در عین حال تواءم با احترام متقابل توسط این دو هنرمند گرامی است و اینگونه به نظر می رسد که طرفین بدون حب و بغض و صرفاً با نیت کمک به دستیابی به پیشرفتی نسبی به این گفتگوی سازنده پای نهاده اند. (دستکم ظاهر امر چنین نشان می دهد) نکته قابل توجه آنکه این جریان در شرایطی در شیراز شکل گرفته که همه خوب می دانیم نگاههای اهالی موسیقی عمدتاً معطوف به سمت پایتخت و اتفاقات هنری آنجاست. مایه بسی خشنودی است که دوستان عزیز ما با همت و اعتماد به نفسی ستودنی و صد البته با تکیه بر تواناییهای فنی، در عرصه موسیقی ایران سربرافراشته و رفته رفته در حال از بین بردن این تمرکزگرایی مطلق هستند، هر چند تحقق این امر سالها به طول بینجامد.
    شخصاً معتقدم که امثال «روزبه تابنده»، «آرش اسماعیلی»، «ایمان خواجه زاده»، «نوید افقه»، «امیر عباس حسینی» و بسیاری دیگر که از عدم ذکر نامشان پوزش می خواهم، نسل تازه ای از موسیقیدانان آگاه ایران را پدید آورده و برگی جدید از تاریخ موسیقی ایران و شیراز را ورق زده اند و این دوران ، دورانی است که می تواند و باید آغازگر راهی درخشان در اوج گیری سبکهایی از موسیقی در این شهر و به تبع آن در ایران و جهان باشد. با اطمینان قلبی عمیقی می گویم که اینان تاریخ سازانی هستند با تنوع فکری فراوان که بی شک نام، اندیشه و خدماتشان در تاریخ ثبت خواهد شد.
    قصد شعار ندارم، اما تردیدی نیست که این گوناگونی اندیشه ها سبب سازندگی و تعالی خواهد بود، اگر از یاد نبریم که در عین احترام به این تکثر افکار، خالصانه در کنار و مکمل یکدیگر باشیم؛ چرا که جملگی نیک می دانیم خداوند کمال مطلق را برای هیچیک از ما نخواسته است.
    بنده نیز «دست هر دوی این عزیزانم را به مهر می فشارم» واین بیت زیبا را زینت بخش این کامنت شبه مقاله! می سازم:
    قَطره دریاست اگر با دریاست ورنه او قطره و دریا دریاست

  • پیرو مطالبی که دوستان در جواب انتقاد اقای اسماعیلی نوشته اند باید گفت بخشی از جوابها حکایت از این داردکه عزیزان مطالب را درست نخوانده اندیا متوجه نشده اند!بطور مثال انتقاد اقای اسماعیلی به گروه کر اصلا متوجه اعضای گروه نیست و فقط به تنظیمی که برای گروه کر شده اشاره دارد!!پیشنهاد بنده این است که عزیزان مطالب اقای اسماعیلی را با دقت بیشتری بخوانند.

بیشتر بحث شده است