اپرای حلقه
به نظر نگارنده، اپرای حلقه دارای یکی از جالب ترین و عمیق ترین داستان های تمام اپراها است. این اپرای حدودا پانزده ساعته، پر از شخصیت های اساطیری و سمبلیک است. واگنر با استفاده از شخصیت های مختلف در اسطوره های اسکاندیناوی و آلمانی از منابع گوناگون، دست به خلق اثری کاملا شخصی و پراز لایه هایی مختلف زده که هنوز جذابیت خود را حفظ کرده است. (۱۴) تفاسیر مختلفی که از این اپرا شده، گویای «هرکسی از ظن خود شد یار من» است. جرج برنارد شاو در کتاب خود داستان آن را کاملا بر مبنای دیدگاه مارکسیستی توجیه کرده است. (۱۵) اما مثلا دانینگتون با نگاهی کاملا یونگی این اپرا را تفسیر کرده است. (۱۶)
به عقیده «دریک کوک» در کتاب فوق العاده خود، «من نابودی جهان را دیدم» (I saw the world’s end) واگنر برای اولین بار ایده حلقه قدرت را مطرح کرد. زیرا در افسانه های آلمانی و اسکاندیناوی، حلقه فقط معنای ثروت می داد. (داستان «ارباب حلقه ها» از سمبل حلقه قدرت به خوبی استفاده کرد) (۱۴) اما موضوع اصلی اپرا، تقابل عشق و قدرت است و واگنر هوشمندانه قدرت را به دو نوع تقسیم می کند، قدرت متجاوز و وحشیانه و قدرت قانونمند.
او در این اپرا نشان می دهد که هر دوی این قدرت ها باعث از بین رفتن عشق می شوند، بنابراین در انتهای اپرا، تمامی صحنه آتش می گیرد تا جهان از نفرین قدرت خلاص شود. (همان) موسیقی این اپرا پراز جزئیات جذاب و لحظاتی خاطره انگیز برای شنوندگان است. واگنر در این اپرا استفاده بسیار گسترده ای از لایت موتیف ها کرده و هر چند از زمان اجرای این اثر برای نامگذاری آنها تلاش شد، (۱۷) ولی ارتباطات بین تم ها و تبدیل آنها به یکدیگر بسیار پیچیده تر از صرفا نامگذاری آنهاست. مثلا یکی از موارد جالب، تاثیر هارمونی تم حلقه بر زبان هارمونیک اپرای آخر است که گویی کل اپرا به توسط حلقه بلعیده می شود. (۱۸)
واگنر و رایش سوم
یکی از بحث برانگیزترین تاثیرات واگنر از نگاه بسیاری، ارتباط وی با رایش سوم است. از نگاه بسیاری واگنر نماد یهودی ستیزی و نژادپرستی نازی ها است. مقالات وی درباره فلیکس مندلسون و نژاد یهودی او بسیار مشهور هستند. (۷) به نظر ریچارد تاروسکین، جایگاه مندلسون یکی از بهترین شاخص ها برای درک تفاوت «ملی گرایی دموکراتیک» و «قومی گرایی» است. (به نظر وی تفاوتی میان قومی گرایی و نژاد پرستی وجود ندارد) در نیمه اول قرن نوزده که در آلمان «ملی گرایی غیر قومی گرا» رایج بود، مندلسون پادشاه موسیقی آلمان بود ولی به با اوج گرفتن قومی گرایی – که واگنر یکی از طرفداران آن بود – به مرور مندلسون تبدیل به دشمن مردم و دولت شد. (همان) البته برایان مگی می گوید واگنر اعتقاد داشت که هنوز ملی گرایی آلمانی شکل نگرفته بنابراین باید یهودی ها فعلا از فرهنگ آلمان خارج شوند و پس از شکل گیری جایگاه آن، وارد شوند و در جایی دیگر می گوید بخشی از این احساس، تنفر شخصی نسبت به برخی یهودیان بوده (۱۲) اما به نظر نگارنده، این همان «قومی گرایی» است که فرهنگ را در قومیت می بیند، نه در مسائل بالاتر از آن.
۱ نظر