مروری بر «اجرای تکنوازی پیانوی آرپینه ایسراییلیان در سیوچهارمین جشنوارهی موسیقی فجر»
اگر کلمهای باشد که بتوان با همان تککلمه اجرای آرپینه ایسراییلیان در جشنوارهی فجر را توصیف کرد، بهراستی «پرانرژی» است. این در نظر اول کاملاً صفت مثبتی به نظر میآید اما اگر قدری تأمل کنیم درمییابیم همیشه چنین نیست. هر ویژگی مثبت آنگاه که بر آن تأکیدی بیشازاندازه بورزیم و یکسان بهکارش ببریم میتواند به ضد خودش بدل شود.
ایسراییلیان پیانیست شناختهشده در محافل دانشگاهی ما، رپرتواری پروپیمان برای رسیتالش انتخاب کرده بود (البته نه لزوماً همگون از لحاظ سبک) و آمادگی شایستهای هم برای اجرای آنها داشت اما در نظر نگرفتن همین یک نکتهی بسیار مهم سرانجام اجرای او را از رسیدن به نهایت آنچه میتوانست بدان دست یابد، باز داشت. به بیان دیگر نقطهی قوتش در لحظاتی همان نقطهضعف اجرایش هم بود. انرژی مهارناپذیر او چشم اسفندیار کارش شد.
مشکل اینجا بود که صفت پرانرژی با سرشت بعضی قطعات مثل «موومان» (حرکت) از «سری اول تصاویر» دبوسی توافق بیشتری داشت (آنهم نه همهی قسمتها) و با بعضی کمتر مثل «انعکاس در آب» از همان مجموعه. وقتی شوپن، دبوسی و بولز کنار هم جمع میآیند سطحها و مدهای مختلفی از انرژی لازم است تا بتوان شخصیت ویژهی هر قطعه را از دل آن بیرون کشید.
اگر جز این باشد تمایز میان افتوخیز قطعه از دست میرود یا دستکم بارز نمیشود و تمایز میان روح اجرای هر قطعه با دیگری نیز. و اینگونه بود که زیر انگشتان ایسرییلیان -باهمهی تفسیر شخصیاش- آرامش شاعرانهی «نُتاسیون شماره ۳» از شور و هیجان «نُتاسیون شمارهی ۲» از «۱۲ نُتاسیون» بولز چندان که باید متمایز نبود.
آن انرژی جوشان، درون قطعات نیز اتفاقهای مشابهی رقم زد. اگر دامنهی مُدهای انرژی نوازنده کمی وسیعتر و تفکیکشدهتر و مهارش بر آنها کاملتر میبود در میزان ۱۰ بالاد شمارهی ۱ در سل مینور شوپن آن دولاچنگ پُرلحن مهم حالت مؤکدش را از دست نمیداد یا آن تم گذرای شبهجَز که از میزان ۴۲ به بعد حرکت در دست چپ ظاهر و بعد ناپدید میشود بیشازاندازه تعادلش از دست نمیرفت و بدل به سوژهی اصلی نمیشد یا نیمهی اول موتیف کوتاه دست چپ از میزان ۳ «جزیرهی شاد» دبوسی آنقدر پیش نمیآمد که تنها جلوه کند.
۱ نظر