یاحقی برای تمام مردم، از عوام تا هنرمندان، غیرقابل دسترس شد و تنها افراد انگشتشماری به حریم او راه داشتند و ضربههای روزگار، ریشههای ارتباط او با زندگی را به تدریج بریده بود و تنها علاقه و عشق به موسیقی و نوازندگی باقی مانده بود که با فاجعه تصادف اتومبیل، رشته آن هم قطع شد و پرویز یاحقی بعد از این که توانایی سابق را از «دست» داد، با خویشتنداری و وقار و البته با تحمل و درد و رنج بسیار، صدای پای مرگ را پذیرفت. اگر چه همه عمر هراس عجیبی از مرگ داشت.
پرویز یاحقی تا حدود ۲۲ سالگی در ارکسترهای مختلفی ساز زد. از جمله در ارکستر مجید وفادار، ویولونیست صاحب سبک و آهنگساز نابغه، که میگویند در همان ارکستر با داریوش رفیعی آشنا شد و دوره کوتاه چند سالهای را با همدیگر جوانی کردند.
از سال ۱۳۳۵ به طور رسمی و جدی آهنگسازی را برای رادیو تهران، که به تازگی سازمان شده بود، شروع کرد و در یک مقطع هشت ساله، تعدادی از شنیدنیترین آهنگ-ترانههای خود را با همکاری دوست شاعرش بیژن ترقی (و البته افراد دیگر) آفرید.
این آثار از نیروی جدایی و روحیه عاشقانه پرشوری حکایت میکنند و همطراز با شاهکارهای دیگر سازندگان آهنگ-ترانه در سالهای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰، در خاطرهها باقی ماندهاند:
بیداد زمان، میزده شب، من اسیر دام توأم، نسیم فروردین، بعد از آن شب بیخبری! و «ای امید دل من کجایی». او این آهنگ- ترانه «ای امید دل من…» را در هجده سالگی ساخت (همراه کلام اسماعیل نواب صفا) و بعد از تأثیر داییجان حسین، آن را در رادیو با ارکستری اجرا کرد که استاد ابوالحسن صبا رهبر آن بود، صبا به او تکلیف کرد که ویولون اول ارکستر را پرویز یاحقی جوان بنوازد و این افتخاری بود که نصیب کسی نشده بود.
یاحقی در ۲۲ سالگی همان نام و آوازهای را یافت که آهنگسازان همدوره او با پنج الی بیست سال سن افزونتر از او یافته بودند. علی تجویدی، مهدی خالدی، همایون خرم، حبیبالله بدیعی و جواد معروفی از جمله این نامآوران بودند.
زیباترین و ماندگارترین آهنگ-ترانههای پرویز یاحقی نیز در همان مقطع زمانی، تا آستانه سیسالگی او خلق شد و آهنگهایی که بعد از سالهای ۱۳۴۴ – ۱۳۴۵ ساخت، اختلاف روحیه و تفاوت کیفیت را به طرز آشکاری نشان میدهند و کمتر از آنها در خاطرهها ماندهاند، اگر چه آنها نیز از نغمههای لطیف و فرازوفرودهای دلنشین بهرهمندند.
در ویولوننوازی نیز پرویز یاحقی در یک رویه ثابت باقی نماند. این از شخصیت خلاق و بیقرار او برمیخاست. وفور و فوران خلاقیت به چنین افرادی، اجازه تعلیم و تعلم و تمرین مرتب را نمیدهد و این خصوصیت آنهاست.
دوره آموزش او نزد حسینخان یاحقی، طولانی نبود و نزد ابوالحسن صبا هم بیشتر همکاری بود تا شاگردی و شنیده نشده که او نزد استاد دیگری، به شاگردی نشسته باشد. کسی از او تمرین مرتب نیز ندید، همیشه آماده نواختن بود و هیچگاه نواختنش خالی از کیفیت و تأثیر نبود.
ذهن حاضر و پویا و بسیار قوی داشت و انگشتان بلند و استخوانیاش در آمادگی و هماهنگی با مغز و اعصابش بودند، هیچگاه در عمرش به جز مواقعی که در رادیو برنامه با خواننده و ارکستر داشت، نمیدانست که چه خواهد زد، ولی وقتی ویولون و آرشه را به دست میگرفت، صدایی گرم و نغمههایی شیرین از ساز بیرون میکشید که گاه جملههایی بدیع و آناتی غافلگیر کننده را به گوش میرساند.
درود
با عرض پوزش از بینندگان عزیز سایت که امروز با تاخیر به روز رسانی سایت را مشاهده کردند.