حرف از رومن رولان که به میان میآید دستکم در ایران تصویر یک رماننویس مشهور و برندهی جایزهی نوبل ادبی در ذهن ما شکل میگیرد که سالها از طریق آثار پرطرفداری مثل جان شیفته و ژان کریستف نفوذی در میان اهل کتاب داشته است (و این تا حدودی تصویر جهانی امروزی نیز هست). اما این تصویری آشکارا ناقص است. زندگی رومن رولان جنبههای هنری و فکری دیگری هم داشته که کمتر شناخته شده است. از همه در زمان خودش مهمتر و بهعکس امروزه مغفولتر تخصصی است که او در موسیقی داشت.
برای آن که گستردگی آغشتگی او را با موسیقی بدانیم کافی است به یاد آوریم او گذشته از تدریس در مؤسسات مختلف موسیقی در پاریس از سال ۱۹۰۳ استاد و اولین رئیس گروه رشتهی تاریخ موسیقی در دانشگاه سوربن بود. درنتیجه بهطور خلاصه او حداقل برای دو دهه از زندگیاش (از اواخر سدهی نوزدهم تا اوایل سدهی بیستم) بهعنوان یک منتقد/تاریخدان خبرهی موسیقی شناخته میشد.
حاصل این جنبهی کمتر شناختهشده از فعالیتهای رولان چند کتاب تاریخی (مثل زندگینامهی بتهوون یا هندل)، مجموعهای از نامهها (مثلاً با ریشارد اشتراوس) و البته دو کتاب مهم موسیقیدانان امروز Musiciens d’aujourd’hui و موسیقیدانان دیروز Musiciens d’autrefois است. هر دو کتاب تقریباً ده سال پیش پس از حدود صد سال (۱۹۰۸) از روی ترجمهی انگلیسی مری بلِیکلاک به دست رضا رضایی به فارسی روانی (نسبت به ملاک متن انگلیسی) برگردانده شده است.
در موسیقیدانان امروز او در سلسلهای از مقالات، نظر و شناختش را از برخی جریانهای موسیقایی و موسیقیدانان عصر که از نظر او اهمیتی داشتهاند با خوانندگان مفروض غیرمتخصص در موسیقی در میان میگذارد. برخی از این موسیقیدانان هم در روزگار رولان شهرت بسزایی داشتند و هم امروز (مانند واگنر و برلیوز و سن سان و دبوسی و اشتراوس). برخی دیگر تنها در دورهی او شهرتی داشتند و امروزه یا بهکل از رپرتوارها غایباند یا به دلایل دیگری مثل نوشتههایشان میشناسیمشان (مانند پِروزی یا هوگو ولف).
اهمیت این متن در مقایسه با بسیاری تحلیلهای گستردهتر به سبکهای امروزی دربارهی آثار همین آهنگسازان که ازقضا در بیشتر موارد برای آشنایان به زبانهای دیگر در دسترس هم هستند، اولاً ارتباط و نزدیکی مؤلف با بعضی از شخصیتهای مورد بررسیاش است و ثانیاً سبک و نحوهی بررسی و نوشتن دربارهی آنها و آثار مهمشان.
رولان در دورهی منتهی به نوشته و منتشر شدن این کتابها، یعنی دههی اول قرن بیستم نویسندهای با حال و هوای رومانتیسیسم متأخر بود. هیچچیز بیش از این جملهاش در ابتدای فصل مربوط به هوگو ولف این امر را نشان نمیدهد: «هرچه با سرگذشت هنرمندان بزرگ آشنا میشویم، شگفتزدهتر میشویم که چه رنج و اندوه بیکرانی بر زندگیشان سایه افکنده است. […] زیرا اینگونه هنرمندان بیست، سی، پنجاه و گاه حتا صد سال از معاصران خود جلوتراند.
وانگهی هنرمندان بزرگ بیشتر محکوماند به تلاشهای رنجبار و یاسآلود، آن هم نه برای تسخیر جهان که برای زیستن.» (ص ۱۶۸). این تصویر مملو از آرمانهای دورهی رومانتیک، درک مؤلف از وقایع تاریخی و تفسیر آثار موسیقایی را شکل داده و در سراسر کتاب موج میزند. این شکلی از اندیشیدن دربارهی موسیقی است که امروزه چندان جایی در ادبیات جدی تاریخ موسیقی یا موسیقیشناسی ندارد اما بههرروی روزگاری شکل غالب فکر کردن به موسیقی (و هنر در کل) بوده و ازاینرو ارزش خواندن دارد.
اثر نزدیکی یا حتا ارتباط شخصی مؤلف با بعضی از موسیقیدانان معرفیشده در کتاب را بهسادگی میتوان در فصل وَنسان دَندی ملاحظه کرد. رولان حتا خلقوخو و اعتقادات این معلم، نظریهپرداز و آهنگساز پرآوازهی آن روزگار فرانسه را بهخوبی میشناخته است و فرصت را برای توصیف شخصیت او و درنهایت پیونددادن ویژگیهای مورد اشارهاش با تفسیر اثر دَندی (بیگانه) از دست نداده است.
این خصیصهی تألیف رولان، آشنایی و آمیختگی با افراد و جریانات موسیقایی وقت، مخصوصاً آنگاه که پای فرانسه و فرانسویها به میان میآید بارزتر میشود. ازهمینرو هرچه بیشتر به سمت فرانسهی دورهی مؤلف میرویم ارزش تحلیلها و تفسیرهای او بیشتر میشود، مخصوصاً فصل بیداری که درباب ناسیونالیسم موسیقایی فرانسه (مسئلهی اصلی موسیقی در فرانسهی اواخر سدهی نوزده) است.
رولان خود تاریخدانی مربوط به دوران همین جریان مهم بود که عملاً تا آغاز جنگ جهانی رو به اوج داشت و بزرگترین و تأثیرگذارترین آهنگسازان فرانسوی آغاز سده (دبوسی) را به خود مشغول کرد. بنابراین گزارشهای رولان گزارشهای باارزش تاریخدانی از درون جامعهی موسیقایی آن عصر و اندیشیده و نوشتهشده در همان زمان است.
۱ نظر