آدورنو برای تحلیل شرایطی که فناوری ایجاد کرده بود دست به مفهومسازیهای تازه زد یا مفهومهایی را که پیش از او وجود داشت در گسترهای تازه به کار گرفت. او نخست مفهوم بتوارگی مارکس را به زمینهی جدید فراخواند:
تنها رابطهی اجتماعی معین خود انسانهاست که در اینجا و نزد آنان، شکل شبحوار رابطهی اشیاء را به خود گرفته است. بنابراین، برای یافتن همانندیها یا تمثیلی از این دست، باید گریزی به وادی مهآلود مذهب بزنیم. آنجا آفریدههای سر انسان، همچون پیکرههای قائمبهذات نمودار میشوند که گویی حیاتی از آن خویش دارند و با یکدیگر و با انسانها در رابطهاند. چنیناند محصولات دست انسانها در جهان کالا. من این را بتوارگی مینامم، سرشتی که بهمحض تولید محصولات کار بهمثابهی کالا، خود را به آنها میچسباند و بنابراین از [تولید کالایی] جداییناپذیر است. (مارکس ۱۳۹۶: ۱۰۲) (۳)
اگر مارکس محصولات کار انسان در جهان کالا را به این دلیل که حیاتی جدا از استفادهی صرف یافتهاند بتوارگی (fetishism) می خواند آدورنو نیز بازتولید و پخش گستردهی موسیقی به یاری فناوری (در آن زمان رادیو، صفحه و کنسرت) را نوعی از کارکرد موسیقی در اجتماع میبیند که خصلت بتوارهای («ستایش امر خودساخته» (آدورنو ۱۳۹۷: ۲۸)) پیدا کرده است.
موسیقی بهدلیل فراوانی دسترسی، نیات بازار و بسی دلایل موسیقیشناختی دیگر که در جستار توضیح میدهد، دیگر متعلَق امر شنیدن (۵) در کلیت خود نیست بلکه درگیر در مناسبات کالایی و ابزاری برای سیطرهی بازار سرمایه بر شنیدار مصرفکنندگان است. ازهمینرو موسیقی در این شرایط فناورانه نهتنها نمیتواند هیچ خصلت ضد انقیاد سیاسی-اقتصادی داشته باشد بلکه ازلحاظ درونموسیقایی نیز نه میتواند مترقی باشد نه رهاییبخش. و البته از دید آدورنو قاعدتاً مقتضیات درونموسیقایی است که به رهاییبخشی در جهان انسانها میانجامد.
چنین شکلی از ارتباط با موسیقی نوعی ارتجاعی یا واپسرو از شنیدن را موجب میشود که معتاد الگوهای بس تکراری شده یا گوش کردنِ نامتمرکزِ جزئی (فقط معطوف یک پاساژ یا ریتم یا …) و درنتیجه سکون است. این امر از دید آدورنو برآمد بیواسطهی بتوارگی موسیقی است همانطور که ازخودبیگانگی مارکسی حاصل چنان دگرگونیهایی در ارتباط انسان با کالاست:
«اصل ستارهسازی توتالیتر شده است. ظاهراً واکنشهای شنونده رابطهی خود را با اجرای موسیقی فسخ میکنند و بیواسطه به موفقیتی در حال انباشت معطوف میشوند، موفقیتی که فینفسه، صرفاً با محک خودانگیختگی ازدسترفتهی شنونده، بلکه منشأ آن به فرمان ناشران، زعمای فیلمهای ناطق و فرمانروایان رادیو برمیگردد. ستارگان دیگر فقط شامل افراد مشهور نمیشوند. آثار نیز همین نقش را بر عهده میگیرند.» (آدورنو ۱۳۹۷: ۲۴).
پینوشت
۳- خود آدورنو فراز دیگری از سرمایهی مارکس را دراینباره نقل میکند (آدورنو ۱۳۹۷: ۲۸).
۴- برخی بتوارگی موردبحث آدورنو را برگرفته از فروید میدانند (مانند مترجم در مقدمه) و برخی نیز آدورنو را میان بتوارگی مارکسی و فرویدی سرگردان مییابند (مانند Mioyasaki 2002). علاوهبراین آدورنو بعدها به جنبهی دیگری از رابطهی بتوارگی و اثر هنری نیز اشاره میکند. او به یاری یکی از نظریههای پیدایش هنر، بتوارهها را از ریشههای پیدایش آثار هنری میداند و سپس اشاره میکند که این میراث تنیده در بتوارگی اثر هنری امروزی مانده است (Adorno 1997: 227).
۵- باید توجه داشت که مقصود آدورنو از «شنیدن» امر فیزیکی ساده نیست بلکه بیشتر به «مطالعهی دقیق» Close Reading نزدیک است.
۱ نظر