محدودیتهای آنارشیسم:
- ایجاد جامعهای بدون حکومت میتواند چالشبرانگیز باشد و عملی شدن این فلسفه دور از ذهن به نظر میرسد.
- آنارشیسم ممکن است در جوامعی که تنوع فرهنگی و قومی زیادی دارند، با مشکلاتی روبرو شود.
- آنارشیسم ممکن است در برابر تهدیدات خارجی مانند تجاوزات نظامی آسیبپذیر باشد.
در نهایت، کارکردهای آنارشیسم به طور کامل شناخته شده نیست و موضوعی بحثبرانگیز است.
آنارشیسم در هنر:
اغلب فلاسفه هنر، هنر آنارشیستیک را هنری مبتنی بر فلسفه آنارشیسم سیاسی میدانند لیکن در این میان آراء سه تن از این فلسفهدانان راه را کمی بازتر ترسیم میکند به این معنا که سبک هنری یا هنرمندی که در عرصه آفرینش هنری به نحوی تحول ایجاد کند که در تقابل با سنت (به مثابه قوانین لازمالاجرا) قرار گیرنند میتوانند در قلمرو هنر آنارشیسم دسته بندی شوند. از این میان میتوان به «تئودور آدورنو» در مقاله«در باب موسیقی عامه پسند» (۲) و دیگری «ژیل دلوز» و «فلیکس گوتاری» (۳) در کتاب مشترک «ضد ادیپ» اشاره کرد.
با این حال آنارشیسم که صرفاً به عنوان یک فلسفه سیاسی و اجتماعی شناخته میشود رگههای عمیقی نیز در دنیای هنر به جا گذاشته است. ریشههای آنارشیسم در هنر را میتوان در جنبشهای رمانتیسم و دادائیسم جستجو کرد که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، هنرمندان بسیاری به طور مستقیم با این جنبشهای آنارشیستی پیوند خوردهاند آنارشیسم در هنر به عنوان یک جریان خلاق و پویا، به نقد ساختارهای قدرت و نابرابریها میپردازد و به دنبال ایجاد فضایی آزادتر برای بیان و خلاقیت هنری است. از ویژگیهای هنر آنارشیستی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- تمرکز بر آزادی بیان و خلاقیت: هنرمندان آنارشیست به دنبال رهایی از قید و بندهای سانسور و محدودیتهای هنری هستند.
- مشارکت و همکاری: بسیاری از پروژههای هنری آنارشیستی بر اساس همکاری و مشارکت جمعی شکل میگیرند.
- محتوای ضد اقتدار: هنر آنارشیستی به طور معمول ساختارهای قدرت، سرمایهداری، سلسله مراتبی و نابرابریها را به چالش میکشد.
- استفاده از رسانههای مختلف هنری: هنرمندان آنارشیست از طیف وسیعی از رسانهها، از جمله نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، تئاتر، سینما و رسانههای دیجیتال استفاده میکنند.
هنرمندان بسیاری از ایدههای آنارشیستی برای به چالش کشیدن ساختارهای قدرت، هنجارهای اجتماعی و نابرابریهای موجود در جامعه و حتی رویارویی با ساختارگرایی در هنر استفاده کردهاند. این فلسفه از بدو تولد با هنر، به ویژه هنرهای تجسمی، موسیقی و ادبیات، ارتباط داشته است.
این ارتباط را میتوان در نوشتههای« پیرژوزف پرودون» که در مورد نقاش رئالیست فرانسوی «گوستاو کوربه» نوشتهاست ردیابی کرد. پرودون در مقالهای که در سال ۱۸۵۷ مینویسد با بررسی آثار کوربه اصولی را برای هنر مطرح میکند. بر پایه دیدگاه او هنر باید زندگی واقعی طبقات کارگر و بیعدالتیهایی را که کارگران به دست بورژوازی با آن مواجه هستند، نشان دهد.
پینوشت
۲- Teodor W. Adorno: On Popular Music
۳- Anti-Oedipus: Capitalism and Schizophrenia by Gilles Deleuze and Félix Guattari
۱ نظر