گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

تولید موسیقی مردم‌پسند هنری، هدف مردمی راستین (۲)

نخست، تمامی اعضای این گونه‌ها اساساً به اندازه‌ی توانایی صحبت‌کردنشان به یک زبان طبیعی، توانایی رقصیدن، آواز خواندن و ساختن موسیقی را دارند. حتی شواهدی وجود دارد که گونه‌های نخستین انسان، هزاران سال پیش از پیدایش هومو ساپینس، ساپینس‌ها غیر از توانایی صحبت کردن به شکلی که امروزه می‌شناسیم، توانایی رقصیدن و آواز خواندن را داشته‌اند. (نگاه کنید به لیوینگستون ۱۹۷۳، بلکینگ ۱۹۷۶).

دوم، اجراکردن موسیقی، همانند صحبت‌کردن به یک زبان شفاهی، بخشی از فرآیند شناخت و فهمیدن آن است. اجراکردن نیازی به یک مجموعه‌ی خاص از توانایی‌ها ندارد و گوش‌دادن فعال در واقع یک تمرین ذهنی از اجرا است که در آن فرد «متن» را از نو می‌سازد. بنابراین، تمایزهای میان آفریننده، اجراکننده و شنونده نتیجه‌ی اختصاص‌یافتن نقش‌های اجتماعی به آن‌هاست.

سوم، موسیقی و موسیقی‌سازی می‌تواند به طور کلی به هر معنای اجتماعی، سیاسی یا مذهبی اختصاص داده شده، مانند هر فعالیت اجتماعی دیگری مورد استفاده قرار گیرد، اما نمادهایی که به‌کارگرفته می‌شود نیز بدن را به گونه‌ای درگیر می‌کند که گاهی اوقات نیرویی مستقل را به دست می‌آورد. اجرای موسیقی می‌تواند تجربه‌های حسی‌ای که غالبا با احساسات مرتبط است را بیان کند و برانگیزد.

بنابراین، موسیقی به مثابه شکلی از کنش (۱)، لزوماً همواره یک پدیده‌ی بازتابنده‌ی اجتماعی نیست: موسیقی می‌تواند یک نظام مدل‌سازی مقدماتی از تفکر باشد و تخیل موسیقایی می‌تواند موجب برانگیختن کنش در حوزه‌های اجتماعی، به چیزی که کد حسی به طور مستقیم به آنها اشاره نمی‌کند شود، به دلیل تأثیراتی که تجربه‌های بدنی ممکن است بر آگاهی، انگیزه، تعهد و تصمیم‌گیری داشته باشند (نگاه کنید به بلکینگ ۱۹۸۱).

‏چهارم، هر چند که کدهای موسیقایی می‌توانند احساسات و همچنین تجربیات صوتی جدید را بیان کنند و برانگیزند و احساسات انسانی در سراسر جهان به طور کلی مشابه‌اند، اما موسیقی یک زبان جهانی نیست. تلاش‌ها برای ردیابی تکامل هنر موسیقی از ساده به پیچیده، از گام تک‌نغمه‌ای به دوازده‌نغمه‌ای، و تطبیق‌دادن تمامی موسیقی‌های جهان با این طرح، بی‌ثمر بوده است: برای نمونه، سان‌های صحرای کالاهاری و به اصطلاح پیگمی‌های جنگل ایتوری با وجود داشتن فناوری‌های ساده‌، بافت چندصدایی را نیز دارند (نگاه کنید به موسیقی بوشمن و موسیقی پیگمی)، چیزی که بنا بود اختراع آن امتیاز ویژه‌ی جوامع پیشرفته‌ی اروپایی باشد.

کدهای موسیقایی نه از یک زبان احساسی جهان‌شمول و نه از مراحل تکامل یک هنر موسیقایی مشتق شده‌اند: آن‌ها الگوهای صوتی‌ای به لحاظ اجتماعی پذیرفته‌شده‌‌اند که به‌وسیله‌ی افرادی متعامل در زمینه‌های گوناگون اجتماعی و فرهنگی اختراع شده، توسعه یافته‌اند.

این تعمیم‌ها و دیگر تعمیم‌ها درباره‌ی موسیقی‌سازی را می‌توان بدین‌صورت خلاصه کرده، توسعه داد: موسیقی یک ‌واقعیت اجتماعی است و شنوندگان متمایز به اندازه‌ی اجراکنندگان برای وجود آن ضروری‌اند؛ تمامی انسان‌های عادی توانایی ساختن موسیقی را دارند؛ تمایز نقش‌های خالق، اجراکننده و شنونده، تنوع در سبک‌های موسیقایی و تفاوت‌های ظاهری در توانایی موسیقایی آهنگ‌سازان و اجراکنندگان، نتیجه‌ی تقسیم کار در جامعه، روابط کارکردی میان گروه‌ها و تعهد افراد به موسیقی‌سازی به عنوان یک فعالیت اجتماعی‌ است.

پی‌نوشت
۱- یکی دیگر از مسائلی که در مطالعه‌ی نظام‌های موسیقایی در جوامع نانویسا مطرح می‌شود این است که بسیاری از آنان واژه‌ای برای مفهوم «موسیقی» ندارند. من از مفاهیم «موسیقی» و «موسیقایی» به عنوان اشکال مطلوب یا اصطلاحاتی کلی برای دسته‌ای از اعمال انسانی که به طور گسترده پذیرفته شده‌، اما هنوز به طور کامل درک نشده‌اند، استفاده می‌کنم.

علیرضا مهندس

علیرضا مهندس

۱ نظر

بیشتر بحث شده است