بررسی تعبیر مانتل هود از فُنمیک و فُنتیک
مانتل هود (Hood 1971: 59) در شرح روشی که از استادش فراگرفته است توضیح میدهد که برای آوانگاریِ موسیقی، مرحله به مرحله، از طرح فنمیکِ کلی به جزییاتِ فنتیک پیش میرود. میزانِ اعتبارِ تعبیری که او از این مراحل به «فنمیک» و «فنتیک» کرده است از طریق مقایسهی آن با توضیحاتِ پیشین و موارد تکمیلی پیشِ روی بررسی خواهد شد.
اولین مسألهی قابل بحث در این باره این است که مانتل هود (همان) در شرح کارش، ابتدا تبیین میکند که اولین مرحله شاملِ بخشهای قابل تشخیصی است که به طور مختصر نوشته شده و از تصحیحِ این طرح کلیِ فنمیک در رسیدن به جزییات فنتیک صحبت میکند. بنابراین، در نظر او طرح فنمیکِ کلی نسبت به مراحل بعدی مختصرتر و ناقص است. و این نظرِ او با آنچه در قسمت قبل در بابِ آوانگاری فنمیک توضیح دادهشد، همخوانی ندارد. زیرا همانطور که شاهد بودیم، ویژگیهای فنمیک جنبههای مهم و معنادارِ یک موسیقی هستند و نه ناقص و نیازمند تصحیح.
مورد دیگر اینکه مانتل هود رویکرد فنمیک را به ثبت کلیات، و رسیدن به مرحلهی فنتیک را به ثبت جزییات وابسته و مربوط میداند. یک چنین برداشتی در قومموسیقیشناسی میتواند وجود داشتهباشد که به آوانگاریهای فنمیک و فنتیک، به ترتیب، ویژگیهای مفصل و مختصربودن نسبت دهد. با اینکه در اکثرِ مواقع اینطور بودهاست، اما نمیتوان به طور قطعی مقرّر و معین کرد که یک آوانگاری مُفصل و پرجزییاتْ فنتیک و یک آوانگاری مختصرْ فنمیک است. نتل (۱۳۶۵: ۸۷) در اینباره مینویسد: «ممکن است با ثبت تمام جزییات به استیلی بربخوریم که تمام اجزاءِ آن جزوِ اصول اساسی موسیقی باشد، درحالیکه با ثبت جزییات کمتر بدون توجه به جزییات مهم موسیقی نتوانیم به یک “سیستم” که بتواند استیل موسیقی را مشخص کند برسیم».
آخرین موردِ بحث در ارتباط با این سوال این است که آوانگارِ ناآشنا به فرهنگِ موسیقی از چه طریق میتواند به تشخیص و تمایز میان ویژگیهای فنتیک و فنمیکِ آن موسیقی نائل آید؟ آیا مانتل هود به دلیل مدت زمان زیاد حضور در حوزهی میدان کاریاش و تعلیمِ موسیقی آنجا، آن میزان صلاحیت لازم را پیدا کردهبود که نیتها و جنبههای معنادار را مانند یک مُطلع خبرهی موسیقیِ آن فرهنگ تشخیص دهد؟ یا این که باید به هشدار یاب کونست توجه کرد که میگوید: «یک آوانویس قادر نخواهد بود این نکته را توضیح بدهد که آیا اجرای یک قطعه توسط یکی از مردم فرهنگ کمسواد همانگونه است که میبایستی باشد. پس بدین ترتیب آوانویس قادر نخواهد بود تا به مفهوم “فونمیک” […] دست یابد» (نتل ۱۳۶۵: ۹۰).
اما معیاری که نتل (۱۳۶۵: ۸۴) در رابطه با سوال مزبور ارائه میدهد، به نظر میرسد که مؤثرتر و بدون هیچ اما و اگر است. او «به کارگیری یک منبع اطلاعاتی خبره در لابراتوار جهت آوانگاری را یکی از کلیدهای گشایش» به شمار میآورد و نظرخواهی از او در مورد مشخص کردنِ «صداهای دارای معنی و صداهای بیاهمیت» را پیشنهاد میکند. بر اساس این توضیحات، در مورد شیوهی کار مانتل هود باید گفت که معلوم نیست او در ثبت کلیات فنمیک (به زعم خودش) بر چه اساسی آنها را فنمیک تلقی کرده است. به بیان دیگر معلوم نیست که طرح کلی او حتماً صاحب ویژگیهای فنمیک باشد و ممکن است فنتیک باشد.
۱ نظر