طبق حکم دادگاه عالی یوتا، در جریان محاکمه، وکیل مدافعِ میلر، شهادت دکتر مادسن (روانپزشکی که به عنوان شاهد خبره معرفی شده بود) را ارائه کرد. دکتر مادسن، که طی جلسات مشاوره و رواندرمانی (نه یک بلکه تا نه بار) میلر را مورد بررسی قرار داده بود، شهادت میداد که میلر از کودکی سابقه مراقبتهای روانپزشکی داشته و اگرچه از ماهیت و عواقب اعمال خود آگاه بود، اما شخصیتی شبیه «والتر میتی» داشت: «تخیلی زنده و اغلب بیپروا در بیان حرفهایش بدون نیت واقعی برای اجرای طرحهایش.» دکتر مادسن همچنین افزود که به اعتقاد وی حادثهای که میلر به خاطر آن محاکمه شده بود، همان «کیفیت و ویژگی» سایر حوادث بیضرر در گذشته او را داراست و آن را نتیجه فعالیت تخیل فعال دانست، نه قصد انجام یک عمل واقعی.
فیلمی درباره تمام این اتفاقات ساخته شده است؛ فیلمی که بر اساس خاطرات نیمهتخیلی لوید، با همین عنوان «صوفی، قدیس و عاشق رقص» (The Sufi, The Saint, and The Swinger) میباشد. اگر کنجکاو هستید، تماشای آن – یا مطالعهاش – بسیار بهتر از تلاش برای تصور آنچه در اینجا رخ داده میشود، خواهد بود.
اتاق نشیمن لوید میلر و کاترین سنت جان در خانهٔ سادهشان در حومهٔ سالت لیک سیتی، بهمثابهٔ یک شاهکار میدرخشید و تزئین شده بود با آنچه که لوید «یک عمر در جاز شرقی» نامیده بود. در این اتاق، فرشها و پتوهای دستباف، یک اجاق چوبی قدیمی، یک گوشه دنج تزئینشده با سازهای ایرانی و افغانستانی، عکسهایی از لوید در ۵۰ سال پیش، اعلامیههایی از شاه زمان خود و عکسهایی از لوید و خانوادهاش کنار شاه دیده میشود.
همانطور که قبلاً توضیح داده بودم، داستانهای لوید اغراقآمیز و عجیب بودند، اما اکثر مواقع که به دنبال مدرکی برای یک واقعه میگشتیم، لوید آن را به نمایش میگذاشت. امیدوارم کاترین همانطور که هست، این میراث را حفظ کند؛ مطمئنم که اینگونه خواهد بود.
او در دادن اجازه برای استفاده از آثارش چندان روی خوشی نشان نمیداد و همیشه این کار را به شیوهای انجام داد که نشاندهندهٔ رویکرد غیرقابل مصالحه او نسبت به موسیقی و همین عامل بود که در بیشتر دوران حرفه اش او را تا حدی به تبعید محکوم کرده بود. اگر کنجکاو هستید بگویم در حق من هم هیچ فروتنی نکرد، اگرچه همیشه پس از استفاده از ضربه نقد، نوعی تشویق و مهربانی به خرج میداد.
لوید میلر یکبار برایم نوشت: «فکر میکنم زشتیها به زودی خود به خود از بین خواهند رفت، بدون آنکه کسی فندکی برای آتش زدن به آن روشن کند. من هرگز بخشی از آن نخواهم بود. تمام زندگی من وقف ترویج موسیقیای شده که آن را زیبا میدانم – زیبا ولی نه ساختگی و شیریننما، انرژیبخش ولی نه ضربهزن، نه ساختگی و به صورت الکترونیکی – و موسیقیای با پیام معنادار و اخلاقی مانند سرودهای معنوی قدیمی نیواورلئان. پس هدف من در موسیقی، انتقال پیام سبک زندگی بهتر است، مانند آهنگ پرانرژی «واعظ» از هوراس سیلور.
من یک واعظ موسیقایی هستم، نه تنها با کلمات بلکه عمدتاً از طریق صدا. کاترین من را قانع کرده است که فقط موسیقی عالی بنوازم و هرگونه نقد سیاسی نادرست از سبکها و هنرمندان دیگر را در دل نگه دارم. اما سخت بود که توسط توطئه راک ساکت شوم و شاهد آن باشم که چگونه صنعت موسیقی – که اکنون ظاهراً کاملاً زیر کنترل اربابان جهنم قرار گرفته – مرا سیاهپوش و تحریم میکنند.»
۱ نظر