در سرزمین نو مردمپسندی
خوب اگر گوش بخوابانیم، یا نه، حتا بدون تیز کردن گوشها نیز، میشنویم چیزی در موسیقی ما دارد تغییر میکند. نکتهای خزنده و پنهان رو که حسین علیزاده با سخنانش، محمد موسوی با یادداشتش و حتا ساسان فاطمی به بهانهی نقد کنسرتی دیگر پیدایی و چیرگی آن را بر سپهر موسیقی ایران هشدار دادهاند. موسیقی کلاسیک ایرانی یا چنان که قبلا شهرت داشت، سنتی، یا بهتر بگوییم، برخی مجریان اش دارند گام به وادیهای تازهای میگذارند. این وادیهای تازه، تازگیشان را لزوما از موسیقیای که اجرا میشود، نمیآورند که اگر چنین بود نامش را به سادگی «نوآوری» موسیقایی می گذاشتیم و میگذشتیم یا نمیگذشتیم. اما اینجا چیزکی در رابطهی موسیقیدان و شنونده دارد دگرگون میشود.
موسیقیدانانی تصمیم گرفتهاند پای در راه «مردمپسندی» بگذارند و دل مخاطبان انبوه را به دست آورند، به کرشمهی عوامل موسیقایی و غیرموسیقایی شمارگان گوشهای در اختیارشان را به صد هزاران -و بیشتر اگر میسر باشد- برسانند.
اسباب و عوامل همه برای محقق کردن این مهم جمع میشوند، از تاکید بسیار بر خوانندهای مشهور گرفته تا بخشیدن صدای رشک انگیز همان خوانندهی چیرهدست به تصویر لبزنان مخاطبانی مشهور و ناشناس (۱) و جمعآوری سازهای چندین فرهنگ و کنسرتهای چندین هزار نفری و جز اینها. تغییری که از آن میگویم مختص آلبوم «نه فرشتهام نه شیطان» نیست زیرا دیگرانی (حتا از میان استادان بزرگ موسیقی کلاسیک ما) نیز به این راه رفتهاند. برخی از تجربههای موسیقایی و موسیقیدانان در پی بازتعریف رابطهشان با مخاطب و رخنه به دلهایشان هستند. این به خودی خود، اگر مخاطب را بر سرنوشت هنری قطعات چیره نسازد، نه اشکالی دارد و نه نیازی به هشدار. تنها گونهی موسیقایی را تغییر خواهد داد و این دقیقا همان است که رخ داده یا در حال رخ دادن است. اما اگر جز این باشد موارد دیگری پیش می آید؛ برای برداشتن فاصله اگر مردم را بر نتوان کشید لاجرم قدری فرود میتوان آمد. شق اول عبور از یک گونهی کلاسیک به یک گونهی مردمپسند را به همراه دارد و طبقهبندی فرآوردهی موسیقی را تغییر میدهد و دومی علاوه بر تغییر طبقهبندی، کیفیت را نیز فرو میکاهد.
آن چه که در شمول گونهی اول میگنجد یک سبک نیست آن چنان که برخی از به زبان آوردن واژهی «پاپ» مراد میکنند، بلکه گونهای از شرایط ارتباطی و زیباشناختی است. و درست به این اعتبار است که گفته میشود پدیدههای موسیقایی «نه فرشتهام نه شیطان» در حوزهی موسیقی مردمپسند قرار میگیرد. اگر جز این بود، در کنار هم قرار گرفتن عناصر موسیقایی وامدار موسیقی کلاسیک ایرانی و عنصری از موسیقی پاپ -که پیشترها هم رخ داده است- آن را در دستهی «پاپ-سنتی» قرار میداد(۲). گرچه این آلبوم مجموعهای از تکنیکها یا مفاهیم موسیقی پاپ را به کار گرفته است در ادامه نشان خواهم داد کاربرد واژهی پاپ به اعتبار سبک بودنش نیست که در مورد آن درست مینماید (مگر به اعتبار کاربرد یکی دو سرمشق کلی آن).
پینوشت
۱- این دومی که اکنون پدیدهای فراگیر شده است، اغلب پاسخی است به اشتیاق شنوندهی گمنام (لااقل در موسیقی) برای چند لحظه نشستن در جای هنرمندی مشهور؛ اینها همه دیوار میان شنونده و تولیدکننده را نازکتر از پوست پیاز مینماید و احساس توده واری و مردم نهادی می بخشد. احساسی که قطعا پایه و مایهاش در توانمندی مخاطبان نیست بلکه در پروردن توهم یا تخیل کم شدن فاصله است.
۲- اگرچه اصطلاح و دستهی مورد بحث شفاف و دقیق نیست و من هم با کاربردش چندان موافق نیستم اما چون کاربردش در اینجا به قدر کافی مناسبت دارد و تضاد را نمایش میدهد، آن را آوردم.
۱ نظر