در جستجوی ریشههای آریستوگزنوسی اندیشهی موسیقایی فارابی
مقدمه
«ابونصر طرخان ابن محمد فارابی» را «معلم ثانی» لقب دادهاند (به تعقیب ارسطو که معلم نخست بود) که یعنی ارسطوگراترین متفکر دورهی خودش بوده است. اندیشهی موسیقایی فارابی نیز در بعضی دیدگاهها بی نصیب از تاثیر اندیشههای یونانی نمانده تا حدی که برخی آرا و اندیشههای موسیقیشناسانهی او را تنها ترجمانی از آرای موجود در نوشتههای نظریهپردازان موسیقی یونانی میدانند:
… تئوری موسیقی فارابی عمدتا از از یونانیان اخذ شده است. دانشمندان مسلمان با چند موسیقیدان یونانی آشنا بودند. رسالهی موسیقی بطلمیوس بهخصوص، به عربی هم ترجمه شده بود. اما فارابی به این تئوری رنگی شخصی بخشید و آن را روشنتر و عمیقتر ساخت. در اثر او، گاه جنبههای نظری غالب است و گاه جنبههای تحلیلی (نقل از بارون «کارا دو وو» و «درلانژه» در مقدمهی آذرنوش در فارابی ۱۳۷۵: هجده).
در این راه نامی که بیش از همه شنیده میشود نام آریستوگزنوسِ تارنتی (۱) – به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نظریهپردازان و موسیقیشناسان دنیای قدیم بر دانشمندان سدههای میانه (چه اروپایی و چه غیر از آن) – است. در اینکه شباهتهایی میان آرای فارابی و یونانیها مشاهده میشود تقریبا شکی نیست (Fakhry 1965) (Shahadi 1995: 51)، اما تا آنجا که میدانیم توصیف این شباهتها در دنیای موسیقی از حد مباحث کلی فراتر نرفته است. شباهتهای احتمالی میان اندیشهی موسیقایی فارابی و آریستوگزنوس را از دو دیدگاه میتوان مورد بررسی قرار داد. نخست اینکه فارابی مستقیما تحت تاثیر رسالههای «عناصر هماهنگی» (۲) و «عناصر ضرباهنگ» (۳) یا از خلال نوشتههای دیگر یونانیانی که دنبالهرو آریستوگزنوس بودند تمام یا بخشی از روششناخت او را در تالیف آثار موسیقایی خود به کار گرفته است؛ و دوم آنکه آریستوگزنوس خود کسی است که دستگاه فلسفی استادش ارسطو را برای طراحی روششناخت موسیقیشناسانه با موفقیت نسبتا خوبی به کار گرفت (Gibson 2005: 38). میتوان تصور کرد که شاگرد (غیر مستقیم) دیگر ارسطو البته با فاصلهی بیش از هزار ساله به نتایجی مشابه رسیده باشد.
بگذارید از سخن خود فارابی آغاز کنیم؛ او دربارهی روش کارش میگوید: «کتاب اول را با آنچه برای وقوف بر مبادی این علم سودمند است آغاز کردهایم، سپس آنچه را که از این مبادی ناشی میشود آوردهایم و در این باب هیچ جزئی از اجزا را فرو نگذاشتهایم. در این کار به راهی که خاص ماست رفتهایم و روش دیگران را با آن درنیامیختهایم.» (فارابی ۱۳۷۵: ۳). اینکه فارابی کار خویش را متمایز از روش پیشینیان خود میدانسته است ما را بر آن میدارد که تفحص کنیم تا ببینیم رابطهی اثر بزرگ وی دست کم با آثار آریستوگزنوس چگونه است.
برای این منظور ابتدا باید ویژگیهای ممیَز کارهای آریستوگزنوس را برشماریم، بهویژه آنها که بیش از همه نوآورانهاند و بعد از او مورد تقلید قرار گرفتند، و پس از آن رابطهی کار او با فارابی را تحلیل کنیم.
پی نوشت
۱- Aristoxenus of Tarentum
۲- Elemnta Harmonica
۳- Elemnta Harmonica
۱ نظر