۳- بیان اکسپرسیونیستی:
در اینجا مقصود از واژهی اکسپرسیونیسم، نه یک سبک ویژهی هنری مربوط به دههی نخست میلادی در غرب، بلکه انگاره ای کلی در تاریخ هنر است. با چنین نگاهی، اکسپرسیونیسم در حکم یک نگرش کلی در زیباییشناسی، مفهومی گسترده پیدا میکند و لازم است این واژه را در هنر امروز، از یک جنبش هنر مدرن در قرن بیستم متمایز بدانیم. بنابراین اگرچه این نوع بیان، روزگاری به منزله ی یک سبک غالب، تئوریزه و تدوین شد اما به عنوان رویکردی کلی، همواره میتواند در اندیشهی هنری مطرح شود؛ رویکردی که با ساختارهایی گسسته و اپیزودیک در پی فرانمایی است.
بدین معنا که مفهوم انگارهی اکسپرسیونیسم در حقیقت جدا شدن از تعهد به بازنمایی صرف و به سوی فرانمایی پیشرفتن است. در دنیای موسیقی امروز، آثار آهنگسازانی همچون الیوت کارتر (۱۹۰۸–۲۰۱۲) یا جرج کرامب (۱۹۲۹- ) چنین ویژگیهایی دارند. در هنر نقاشی دهههای اخیر ایران نیز، شاید بتوان آثار نقاشانی چون هانیبال الخاص یا اردشیر محصص را واجد چنین رویکردی دانست، گرچه شاید نتوان به صراحت گفت که اینان نقاشان اکسپرسیونیست بودند.
اثری از هانیبال الخاص
و «مناظری که از قاب میگریزند»:
گذشته از اینکه همواره در تاریخ هنر، میان ادبیات، نقاشی و موسیقی ارتباطی تنگاتنگ بوده و هست، اما روایتگری و تصویرگری موسیقی در این اثر، ذهن را ناخواسته به دنیای تصویر و روایت ارجاع میدهد. موسیقی با همان کلمات آغازین، روایتگر ماجرایی شخصی است. فرم و محتوا، هم پایِ هم و در خدمت یکدیگرند. استفاده از کوکهای نامتعارف، تنها بخشی از آن چیزی است که به گسترهها و جلوههای صوتی نامتعارف انجامیده است.
اینگونه میتوان گفت که یک کوک پیچیده، که خود عاملی محدودکننده است، در عین حال امکانات ویژهای بدست میدهد که صرفاً در چنان کوکی دستیافتنی است و محتوای هر قطعه، با کوک منحصربه فرد ساز برای آن قطعه گره میخورد.
همین تدبیر، یعنی بهرهگیری آزادانه از نوتهای مختلف در کوک (۳) که گاه به شش نوت برای هر شش سیم تار هم میرسد (قطعهی چهارم)، به واسطهی دستبازهای رنگ رنگ، سبب شدهاست که امکان استفادهی گسترده و متنوعی از فلاژولهها فراهم شود.
قطعات، به دور از هرگونه تثبیت مدال، ساختاری تقطیعشده و ناپیوسته دارند و در طول هر قطعه، شنونده از فضاهای صوتی گوناگونی گذر میکند. در چنین بستری، میتوان گفت عنصر شانس و کشف تصادفی یک فضای موسیقایی نو، هم ناگزیر و هم بخشی از ایده و فلسفهی کلی اثر بودهاست.
با اینحال، اندیشهی فرمال، رجعتهای آغاز و پایان قطعات و بخشبندیِ در هم تنیدهی مدهای گوناگون در کنار هم، این مناظر چندگانه و متباین را قاب میگیرند و سبب می شوند که انسجام ساختاری و یکپارچگی قطعات حفظ شود. گویی این «مناظر»ِ قابگریز، در همین قابها معنا دارند و خارج از «قاب» (فرم) هویتی نخواهند داشت.
پی نوشت
۳- در گذشته نیز، استفاده از کوکهای نامعمول در نواختن تار، تجربه شدهاست. برای نمونه استاد جلیل شهناز در برخی از اجراهای خود، کوکهایی را حتی با پنج نوت مختلف بکار بردهاست. اما دو تفاوت عمده در این آلبوم با اجراهایی از آن دست وجود دارد. یکی اینکه نوتهای استفاده شده در کوک در اجراهای نوازندگان گذشته، یکی از نوتهای مایهی واحد و اصلی تکنوازی بود و حتی با دست کشیدن روی سیمهای آزاد تار، حدس زدن اینکه آن کوک برای چه مایهای در نظر گرفتهشده چندان دشوار نبود؛ در حالیکه به واسطهی عدم استفاده از یک مد ثابت در قطعات آلبوم مورد بحث، نوتهای کوکها متعلق به مد واحدی نیستند و دیگر اینکه مهمتر از آن، محتوای موسیقی در اجرای استادان تار، با تغییر کوک، تغییری نمیکرد و سهگاه و همایون با هر کوکی که نواخته میشد یک چیز بود در حالیکه در اینجا، کوک نامتعارف، دستمایهی دستیابی به فضا و محتوایی متفاوت و خاص آن کوک شدهاست. بنابراین استفاده از کوکهای نامعمول در این دو عرصه، قابل مقایسه نخواهند بود.
۱ نظر