در پایان آوریل سال ۱۸۸۵ بر روی هر تکه کاغذی که دم دستش بود چیزهائی می نوشت و مشخص بود که اثر تازه ای در ذهن او جوانه می زند و آن اثر چیزی به جز سمفونی “مانفرد” نبود که مدتها پیش به “بالاکیرف” وعده ساختنش را داده بود که در این سالها شوق ساختنش را نداشت اما ناگهان این میل در او بیدار شده بود و کم کم به جدیت بدان مشغول شد و پس از مدت زمانی کوتاه چنان مجذوب آن شد که به “نادژدا فون مک” نوشت، در حال حاضر قصد تصنیف اپرای “زن افسونگر” را نخواهد داشت و به جز مانفرد هیچ چیز دیگری در ذهنش نمی گنجد.
در این میان، نمونه های چاپی شرویشکی را نیز می خواند و بلافاصله پس از فراغت از آن به مانفرد می پرداخت و تا نخستین روزهای اکتبر به این کار ادامه داد و چون مدت اجاره نامه یکساله خانه اش به پایان رسیده بود، در جستجوی مکان مناسب تری در همان منطقه کلین بود و در نامه ای از نادژدا خواهش کرده بود که از “پاخولسکی” سوال کند که آیا در نزدیکی پادولسک خانه ای سراغ ندارد که منظره زیبایی داشته و بتوان زمستان ها را در آنجا دوام آورد؟ خود چایکوفسکی نیز به چند منطقه در آن حوالی رفته و خانه هایی را بازدید کرد و در نهایت بدین نتیجه رسید که خانه فعلی او از همه جا بهتر بوده و صلاح در تمدید اجازه نامه آن می باشد.
در اواخر ژوئیه مدیران کنسرواتوار مسکو از “بازیل ایلیچ سافونف” که در کنسرواتوار سن پترزبورگ تدریس می کرد، دعوت کردند که به ستاد کنسرواتوار مسکو پیوسته و او نیز که می دانست چایکوفسکی به او علاقمند است و از وی حمایت می کند، این دعوت را پذیرفت و این هنرمند طی سال بعد به جای تانیف، به سمت ریاست کنسرواتوار مسکو دست یافت.
چایکوفسکی که سرگرم خلق مانفرد بود، به “پاولووسکایا” نوشت:
«سمفونی مانفرد به چیزی تبدیل گشته است که عظیم، دشوار و بسیار جدی بوده و تمام وقت مرا سرگرم خود ساخته است و گاهی تا مرز خستگی بدان پرداخته و یک ندای درونی به من می گوید که این تلاشها بیهوده نبوده و شاید این بهترین سمفونی من باشد.»
در دوازدهم اوت در یادداشت هایش نوشت:
«تا پایان کار مانفرد هنوز فاصله زیادی دارم!»
در نامه ای به نادژدا بازگو کرد که تمام قدرت خود را بر خلق مانفرد گذاشته و کم کم خودش را مانفرد دوم تصور می کند… اما خستگی کم کم او را از پا درآورده برای یک استراحت چند روزه به اتفاق “مودست” و “آناتول” به پلست چه یوو رفت و باز از خستگی شکایت کرده و در یادداشت هایش نوشت:
«واضح است که در این کار افراط کرده ام. از شدت خستگی از پا درآمده ام. تا به حال هیچ کاری برای من اینگونه دشوار و در عین حال عزیز و گرامی نبوده است.»
با این وصف، به محض آنکه سازبندی مانفرد را به نیمه رسانده بود، بی درنگ تصنیف اپرای زن افسونگر را آغاز و در یادداشت هایش بازگو کرد:
«وای که این اشپاژینسکی عجب آدمی است! سرنوشت چه شخصیت عجیبی را به همکاری من فرستاده است! پرده نخست که اکنون به پایان رسیده است عالی شده و پر از شور و حرارت است.»
۱ نظر