در مورد رابطهی او با ارسطو و همچنین گرایش وی به حکمت یونانی پیش از این سخن گفته شد (۱۵). اما اکنون به طور خاص آرای موسیقاییاش را از نظر میگذرانیم. او رسالهاش را با دو اشارهی مهم آغاز میکند. نخست اشاره به دلیل تالیف این اثر؛ نبودن اثری که تمامی جنبههای موسیقی نظری را شامل باشد. که این خود اشارهای است به این که فارابی رسالات دیگران را میشناخته است (۱۶) و البته برای مقصود سفارش دهنده کافی و وافی نمیدانسته. دوم اشارهای است که به اسباب کمال یافتن در صناعت نظری میپردازد:
اگر انسان بخواهد در صناعتی نظری کمال یابد، باید در او سه شرط گرد آید: اول اینکه اصول آن را نیک بشناسد. دوم اینکه بتواند از این اصول نتایج لازم را در مواد موجود متعلق به این صناعت استنباط کند. سوم اینکه بتواند مغالطههایی را که در آن علم راه یافته پاسخ گوید و آرای دیگر صاحبنظران را بسنجد و سخنان صواب را از ناصواب بازشناسد و خطاهای کسانی را که رای نادرست داشتهاند اصلاح کند (فارابی ۱۳۷۵: ۲).
یافتن شباهت این چند جمله با آنچه که در بخش قبلی مقاله از روش کار آریستوگزنوس بازگفتیم کوشش چندانی نمیخواهد. پیداست که این آغاز مشابه را به آسانی میتوان به همان کیفیت که در مقدمه هم اشاره شد، نسبت بدهیم؛ تاثیرپذیری آریستوگزنوس و فارابی از ارسطو. اما چیزی که ظن تاثیرپذیری بیشتر فارابی را از آریستوگزنوس تشدید میکند نوشتهی او دربارهی تواناییهای لازم پژوهشگر این دانش است:
همانطور که پژوهشگر علم نجوم یا علم پزشکی نیازمند آن نیست که خود به کار تشریح یا رصد کردن بپردازد، بلکه کافی است در مقابل اوتشریحی یا رصدی انجام گیرد تا او به چشم ببیند، به همین سان، پژوهشگر موسیقی نظری نیز محتاج آن نیست که خود آلات موسیقی بهکار گیرد، بلکه او را بس که کسی دیگر، به کار بپردازد و او تنها بشنود و تمییز دهد. این روش حتا از روشهای دیگر نیز بهتر است (فارابی ۱۳۷۵: ).
همین چند جمله ارزشی را که وی برای روش تجربی قائل شده به روشنی نمایان میسازد. نظر فارابی درست در همین نقطه است که با آریستوگزنوس تلاقی میکند (Fierra 2002: 18). از سوی دیگر کمی که در تعریف مبانی نظری پیش میرویم فارابی به شکلی آشکار رابطهی روششناخت خود را با برهان پسین ارسطو روشن میسازد (۱۷):
علم عبارت است از معرفت بر وجود شیء، و معرفت بر سبب وجود آن، و اینکه آن شیء خود به خود نتواند به صورتی غیر از آن صورت که نزد ما حاصل شده است باشد، و همچنین دیگر شرایط و امرو تابع این؛ و اینها خود در کتاب البرهان در باب صناعت منطق بتلخیص بیان شده است … (فارابی ۱۳۷۵: ۳۰)
پی نوشت
۱۵- به جز او از کسان دیگری هم به عنوان پیروان مکتب یونانی نام برده میشود؛ که برخی از آنها عبارتند از: الکندی، سرخسی، بَنوموسی، ثابت بن قره، محمد بن زکریای رازی، قسطی ابن لوقا و … (فارمر ۱۳۶۶: ۲۸۴-۲۸۵).
۱۶- اشارهی او در این قسمت به ترجمهی رسالات، قرینهی اولیهی خوبی است بر اینکه بدانیم رسالات موسیقی از زبانهای دیگر هم در اختیار وی قرار داشته است.
۱۷- از این دست کاربردهای روششناخت ارسطویی در جایجای متن بخش مبادی به چشم میخورد.
۱ نظر