تابستان سال ۱۳۸۶، با تلفن دکتر سیف الله وحیدنیا به دیداری فراخوانده شدم. برادر زاده وحید دستگردی، تنها یک نشانی داد و گفت شما را جای بدی نمی برم. حق با دکتر وحیدنیاست. بسیاری از شخصیت های بی مانند زمان حاضر را تا آنجا که فرصتمان اجازه می داده است با لطف او و با هم دیدار کرده ایم. ساعت ۵ عصر زنگ خانه بزرگی در زعفرانیه را به صدا در می آورم. خودم را معرفی می کنم و در باز می شود. دکتر سیف الله وحیدنیا بر پلکان آن سوی حیاط پر گل و پر درخت ایستاده است.
چاق سلامتی که می کنیم می گوید: «اینجا خانه نسیم اردکانی است» می گویم: «بله ولی ایشان از شاگردان وحید است، من گمان می کردم که ایشان درگذشته باشند» حیرتا و شگفتا. نسیم اردکانی، دکتر علی صدارت نامدار وزارت دادگستری و متولد سال ۱۲۸۵ خورشیدی و الان باید ۱۰۴ سال سن داشته باشند. از آخرین کسانی است که در “گلزار معانی” احمد گلچین معانی دستخط و اشعاری از او نیز منتشر شده است. در کنار بزرگانی چون بهار و علامه قزوینی و سعید نفیسی و علی اکبر دهخدا مهدیقلی خان هدایت و عبدالعظیم خان قریب و میرزا مهدی آشتیانی و وحید و دهها نام شریف دیگر.
به اتفاق همسر و دختر خانم دکتر صدارت به اتاق دکتر صدارت راهنمایی شدیم. دکتر صدارت نحیف و کهنسال بر تخت خوابیده بود و بوی بزرگان تاریخ این سرزمین را می داد. با دیدن ما دستش را تکان داد. من و دکتر وحیدنیا را به حضور پذیرفت. من اما جهانی پرسش بودم و نگران از اینکه مبادا سوالات ما باعث رنجش خاطر دکتر صدارت شود. همسر مهربان ایشان به من توضیح داد که ایشان خیلی خوب متوجه می شوند فقط آهسته آهسته حرف می زنند.
دکتر وحیدنیا، سر شوخی را باز کرد و گفت با اتفاق این جوان آمده ایم یادی از جوانی کنیم. دکتر به یکی دو بار با لکنت و آهسته و پیوسته و بریده بریده گفت: «بفرمایید. بوی وحید می دهید. بفرمایید» دکتر وحیدنیا گفت بلند بپرسید. آن روز دو ساعت گفتگو کردیم و بعد از نیم ساعت همسر دکتر صدارت. تشریف آوردند و رو به ما گفتند که صدارت، جان تازه گرفتند با آمدن شما. اواخر گفتگو من چند پرسش خارج از بحث پرسیدم. حالا دکتر به بالشتی بزرگ بر تخت تکیه داده و من به چشمهای جهان دیده نسیم اردکانی خیره ام. لبخند می زند نسیم اردکانی. پرسیدم:
«دکتر جان، کلنل وزیری چه ذاتی داشت؟ چه جور آدمی بود؟ یادتان هست؟ مرحوم وحید تایید می کرد ایشان را؟»
دکتر علی صدارت آرام و شمرده شمرده چنین گفت:
«اوایل کار ایشان،… خب همه می دانستیم اروپا تحصیل کرده است و تحصیل در اروپا حتما بر ایشان تاثیر نابجا کرده. از فرهنگ و ادب ایران فاصله گرفته…. حتی در انجمن حکیم نظامی هم بارها در مورد وزیری جنجال شد… عارف قزوینی که به شدت بر ضد ایشان بود. بنده بارها در خیابان نادری می دیدم ایشان را و همین طور جوانان و نوجوانان را که در یک خط صاف آهسته و منظم و مرتب مثل مورچه به مدرسه وزیری رفت و آمد می کردند… ایشان نظامی بودند. ما البته بعدها تعریف زیادی از مرحوم جلال الممالک و درویش خان از ایشان شنیدم… و تقریبا دلگرم شدیم به ایشان. به هر حال ایشان… شاگرد میرزا عبدالله بودند. عضو انجمن اخوت بودند. آدم خوبی هم بودند.»
رحم الله معشر الماضین…
بیش از صد جوان و آماده دانستن و مشتاق، در مدرسه کلنل گرد هم آمده اند و در واقع تمام آنها نیز خود را در برابر فیلی چون کلنل وزیری مورچه ای بیش نمی بینند. به تحلیل ها و تجلیل های این شاگردان کوشا که دقت می کنیم. ابهت و شکوه کلنل وزیری برایمان روشنتر می شود. همین ابهت هاست که مخالف خوانی ها را آغاز می کند.
تا این لحظه پای هیچ زنی به مدرسه کلنل باز نشده است. هیچ زنی. اما در پستوها، جامعه نسوان ایران هم بیکار نیست.
«صیت شهرت کلنل وزیری همه عاشقان را در بر گرفته است»…
۱ نظر