فقط با این ایده که یک ریتم بگیرم و فرمی داشته باشم، ردیف را به زور میخواهید در آن قالب ببرید و چیز جالبی نمیشود و نمونههایی هم داریم. اول باید در آن سبک رفت و زد. همهی آهنگسازان بزرگ دنیا آهنگسازیهای پیش از خود را بلد بودند و درونیاش کرده بودند و حالا باید ساختارشکنی میکردند و در ارکستراسیون ابتکار میکردند. باید کار قبل از خود را بشناسید. باید ردیف را خوب شناخت و در گوشهای از ذهن قرار داد و اینها را هم شناخت و بعد از مدتی که احساس کردید بهخوبی مسلط شدید، مقالهها را هم حتما بخوانید و شروع کنید. خوشبختانه با تمام نقاط ضعفی که در جامعه هست، به نسبت موسیقی آذربایجان و تاجیکستان، موسیقی ایرانی درحال یک رنسانس است. یکسری فهمیدهاند و درحال تلاش هستند. هنوز در باکو و آذربایجان این نیست و مثل دهه ۶۰ ایران است. هر کنسرتی در باکو بروید که مقام ماهور باشد میدانید چه تصنیفی میخواهند بخوانند و بزنند.
وضعیت ترکیه از این حیث چطور است؟ آیا آنجا سنت به معنای واقعی میبالد یا سنتِ هرچند از ما ریشهدارترشان درجا میزند؟
بحث ترکیه فرق میکند. ترکیه کاروان عظیمی از آهنگسازیهای قدیمی از قرن شانزدهم دارد که قابل شمارش نیست. رپرتوآر آهنگسازی عثمانی بسیار گسترده است. آنجا دغدغهشان اینست که در ابتدا چیزهایی که هست را یکبار بزنند و ضبط و اجرا کنند. البته این هم خوب نیست چراکه درواقع سنت آهنگسازی در ترکیه قطع شدهاست. الان پاپ و فیوژن میسازند. اساتید موسیقی سنتی در ترکیه بیشتر هم و غمشان را بر این گذاشتهاند که رپرتوآر عظیمی که مانده را اجرا کنند و به گوش مردم برسانند. اما ما رپرتوآر نداریم. یعنی واقعا باعث خجالت و شرمندگی است که آهنگسازی قبل از ردیف قبل از قرون هجدهم و نوزدهم را در سنت خودمان نداریم. تمام دنیا میگویند پیشرو از ایران آمده، خودمان یک پیشرو برایمان نماندهاست. به آن سنت قاجاری نرسیده است که اگر رسیده بود، میزدند. شما فکر میکنید اگر علیاکبر فراهانی یک پیشرو صفویه یا یکی از قطعات امیرخان گرجی یا آقامومن مصنف به دستش رسیده بود را در ردیف نمیگنجاند؟ قطعا میگنجاند. به دلیل مسائل فراموسیقیایی نرسیده و از بین رفته است. یکسری اصرار دارند بگویند ایرانیان انتخاب کردهاند که مثلا مقام صبا نزنند و سیستم ریتمهای ادواری را کنار بگذارند و ردیف بزنند در صورتی که چنین چیزی اصلاً منطقی نیست.
عده ای میگویند اگر آن موسیقی خوب بود باقی میماند!
این حرف بیپایه است. مثل اینکه بگویید اگر معماری قدیمی ایرانی خوب بود الان میماند و تهران هم اینگونه بود پس خوب نبوده که معماری تهران الان آنگونه نیست. یک وقت تاریخ، جبری دارد که چیزی از بین میرود. بخشی از تمدن ساسانی بنا به جبر تاریخ و اتفاقاتی که افتاد، از بین رفت. انتخابی در کار نبوده است. کدام موزیسین عاقلی موسیقی خوب را کنار میگذارد و میگوید نمیزنم و فقط مینشینم رامکلی میزنم! رامکلی هم میزنم ولی آن را هم در اینجا میگنجانم. ولی از طرف دیگر فکر میکنم دوباره نباید به همین چاهی که با ردیف افتادیم، بیافتیم. نباید در چاه شوقنامه و موسیقی تیموری بیافتیم. ما موسیقی صفوی و تیموری را نمیشناسیم و الان باید سعی کنیم که بشناسیم. محققان درحال کار هستند. باید این را بشناسیم ولی وقتی شناختیم باید راه خودمان را برویم و موسیقی جدید تولید کنیم. کجا و کدام سنت میماند و درجا میزند؟ سنت بداههنوازی را نباید به کل موسیقی ایرانی تعمیم داد.
۱ نظر