هولست و نیز ون ویلیامز در جریان فعالیت خود در جهت ناسیونالیسمی بسیار اصیل تر از ناسیونالیسم الگار و دلیوس، از دستاوردهای دو موسیقیدان فاضل و معاصر خود، سیسیل شارپ (۱۹۲۴-۱۸۵۹) و آرنولد دولمتش (۱۹۴۰-۱۸۵۸) به خوبی کمک گرفته اند. شارپ نخستین جمع آوری کننده بزرگ فولکلورهای انگلیسی، موسس انجمن رقص عامیانه و شخصی است که روح ملی آهنگسازان انگلیسی را بازسازی کرده است. شارپ غنی ترین گنجینه مصالح مورد نیاز خود را در روستایی در ارتفاعات کوه های آپالاش در ایالات متحده یافته بود. دولمتش در سالهای ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸ از این روستا دیدن کرده بود.
او سازگر ماهری بود و در ساختن ویول ها، فلوت ها، انواع هارپسیکوردهای مدرن و سایر سازها رقیب نداشت و بسیاری از این سازها و سازهای قدیمی را می نواخت و موسیقی آنها را می شناخت و مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد.
او کتابی درباره تفسیر موسیقی نوشته است. هرچند این اثر تحت تاثیر کار فاضلانه تری قرار گرفت که بعدها بیرون آمد، اما همین کتاب بعدی بعضا بر پایه هایی استوار است که او بنیان گذاشته بود، چنانکه رابرت دونینگتون در کتاب درخشانی در مورد دولمتش، به این نکته اعتراف کرده و آنرا قبول دارد. احیای میراث عظیم بالادها، رقص ها و آثار مردانی همچون تالیس، برد، دولند و پرسل البته امری جهانی و مربوط به همه دنیا بود که سرانجام روزی تحقق می یافت اما اگر فعالیت های مستقل شارپ و دولمتش در آستانه تحویل قرن نبود، این کار احتمالا خیلی دیرتر از اینها و شاید یک نسل بعد صورت می گرفت. اعاده نقش درجه اول و جایگاه در خور انگلیس در جامعه جهانی موسیقی، بیش از هرکس، مدیون آثار این دو آهنگساز است.
رویدادها:
1895: دیدار با ون ویلیامز
1896: رهبر کر سوسیالیستی همر اسمیت
1905: مدیر موسیقی مدرسه دخترانه سنت پل، همر اسمیت
1906: ساخت راپسودی سامرست
1907: اشتغال در مورلی کالج
1908: دیدار از الجزایر
1910: نگارش بنی مرا «سوئیت شرقی»
1913: ساخت سوئیت سنت پل برای شاگردان
1916: اجرای سوئیت ارکستری سیارات
1917: ساخت سرود عیسی
1922: تکمیل اپرای ابله تمام عیار
1927: ساخت پوئم سمفونیک اگدن هیث
1932: استاد مهمان در دانشگاه هاروارد
نگاهی به سوئیت ارکستری “سیارات”
سوئیت ارکستری سیارات (۱۹۱۵)، با بحرهای عجیب و غریب متشکل از پنج تا هفت ضرب و جویبار غلیظی از سه تایی های موازی و نوع ارکستراسیونی که متاثر از استراوینسکی است، چیزی را پدید می آورد که با کادانس های متقارن متعارفی در ملودی و هارمونی ناسازگار است. فیگورهای اوستیناتوی او با آنکه در آغاز جالب توجه اند، خیلی زود خسته کننده و ملال آور می شوند زیرا هارمونی را به طور دائم روی یک پردگی واحد نگاه می دارد و به این ترتیب هیجان آنرا از میان می برد.
Thank You