و پرسش درست در آغاز این است که بپرسیم نماهنگ چیست؟ فیلم است یا موسیقی؟ یا از آن درستتر این که چگونه درک میشود؟ همچون صدای سازمان یافته یا تصویر متحرک؟ سوژهی شنیدار ماست یا دیدارمان؟ پاسخی که بیدرنگ به ذهن درمیجهد این است که هر دو. نماهنگ ابژهی شنیدیداری (audiovisual) است. خواهیم دید که گاه چنین نیست، گرچه بناست همواره باشد. انتظار ما از ذاتش چنین میگوید. و این ذات چیست؟ یک مدیوم نسبتا تازه؟ یک هنر ترکیبی سرراست؟ یک راه جدید مصرف موسیقی؟ هر کدام که هست یک چیز را که میان همهی آنها مشترک است میتوان بدان نسبت داد و آن پیوند تصویر و موسیقی است.
اما کلیت پیوند موضوعی تازه نیست. نمونههایی از چنین پیوندی در هنر قرن، سینما، بسیار پیشتر بروز کرده بود و به نقد هم کشیده میشد. در آن نمونهها موسیقی فیلم را «همراهی» میکرد و نامش بود «موسیقیِ فیلم» و هنوز هم هست. اما پیوند دیگری هم هست چونان نماهنگ که بهراستی در خیلی موارد باید نامش را گذاشت «فیلمِ موسیقی»، زیرا در آنها فیلم موسیقی را «همراهی» میکند. این درست همان چیزی است که باید دربارهی نقدش اندیشید، زآنرو که نه موسیقیِ تنهاست نه فیلمِ تنها و نه حتا موسیقیِ فیلم که تجربه و اندیشهی نقدش را داشته باشیم؛ نقدی فیلموسیقایی یا شنیدیداری میخواهد.
امروزه نماهنگ بخش بزرگی از مصرف روزانه را تشکیل میدهد. چشمان تلویزیونزدهی مخاطب امروزین گویا ناتوان از تمرکز بر سکون، گوش را، شنیدار را اگر تنها باشد نامتمرکز میسازد. دید، حس برتر، مدام با دادههایش درک شنیداری را مختل میکند. پس باید چیزی دیدهربا و فریبنده در میان آید تا درک دیداری دست از اخلال بکشد. و این چیزی نمیتواند باشد جز تصویری که به نحوی با موسیقی درپیوند است/ربط دارد. چرا که اگر جز این باشد غرض نقض شده است.
این معضلی مربوط به دوران بازتولید فناورانهی موسیقی است که در آن موسیقی را میتوان از روزن نادیدنی یک دستگاه شنید. پیش از آن، همواره موسیقی تصویر داشت؛ تصویر نوازندگان به هنگام اجرای زنده اغلب خانهی دید بود (۱). و شگفتا که بازتولید فناورانه زهر و پادزهر را در خود دارد (یا ادعا میکند که دارد). بدین سان اکنون چند دههای (دستکم از آغاز دههی ۱۹۸۰) است که شکلهای مختلف تصویرِ باربطِ همراه موسیقی، رفتار اصلی یا یکی از اصلیترین رفتارهای دریافت موسیقی در بین انسانهاست، پس ناگزیر از بحث و نقد آنایم، چنان که در سالهای نزدیک در دو برهه چنین بحثهایی (فارغ از تراز اندیشهورزی موجود در آنها) در فضای روشنفکری آغاز و بلافاصله به صحن جامعهی مجازی کشیده شد (یا برعکس).
نخست نماهنگهایی بود که در جریانهای سال ۸۸ ساخته میشد و به سبب سطح درگیری ذهنی جامعه با آن رخدادها بحثهایی فراوان از جنس تفسیر و … برمیانگیخت. و دوم چند نماهنگ ساختهشده برای رونمایی آلبوم که بیشتر به دلیل مسایل هنری و پیراهنری (مانند شهرت هنرمندان سینمایی دخیل، طرحهای تصویری خاص و …) به بحث نسبتا فراگیری در جامعهی مجازی و غیرمجازی انجامید، از جمله دربارهی نماهنگ آلبوم «نه فرشتهام نه شیطان» ساختهی «تهمورس پورناظری»، خوانندگی «همایون شجریان» و کارگردانی «باران کوثری».
شمار این گونه رویدادهای پیشا یا پساانتشار که رو به فزونی دارد و همچنین «موسیقی دیدن» که گوی سبقت را از «موسیقی شنیدن» ربوده است، دیر یا زود ما را وامیدارد دربارهی آنها بگوییم و بنویسیم (شاید اکنون دیر هم شده باشد). زین رو هدف این نوشتار فراهم کردن آغازههای گفتگوی انتقادی دربارهی نماهنگهاست. تاملاتی است که میکوشد راه را برای منتقدان احتمالی بگشاید. جستجوی امکانات شرح و تفسیر و ارزیابی است در قلمرو «فیلمِ موسیقی». در این راه تنها یک امکان در سراسر جستار نادیده گرفته و به حال خود رها شده است. و آن نقد بنیانی وضعیت همنشینی و همراهی فیلم و موسیقی است.
پی نوشت
۱- این تنها یکی از نگاهها (و بهراستی درکی سطحی) به نماهنگ است و بیشتر هدفهای تجاریاش را در بر میگیرد. در ادامه خواهیم دید که موضوع اگر هم در آغاز چنین بوده در ادامه به موضوع تنیدهی غیرقابل تفکیکی تبدیل شده.
۱ نظر