آنها با استفاده از این یافته نشان دادند که واکنش عصبی و شناختیِ حاصل از الگوهای تنش و آرامش در هارمونی، با فرایند پردازش متون یکپارچه و هماهنگِ زبانی قیاسپذیر است، اما بدون توجه به محتوای معنایی آن. بنابراین، آنها بر این نظرند که معنا در موسیقی با الگوهای تنش و آرامش تشکیلدهندهی موسیقی تولید میشود و اساساً با آنچه در مورد معنا در زبان روی میدهد، متفاوت است.
این ایده با تحقیقات تجربهگرایانهی جانسون و لیکاف در تقابل است.
بروئر (Brower) (2000) و بوکوفسکی (Zbikowski) (2002) با ارائهی آرای پیچیدهای کوشیدهاند راههایی برای معنامندی موسیقی بر اساس نماهای تصویری-اندامی ارائه دهند. نظریههای آنها بر پایهی تحلیل دقیق موسیقی غرب شکل گرفته است. آنها بر این نظرند که در کنار اینکه معنای موسیقی به کمک الگوهای تنش و آرامش دریافت میشود، خود این الگوها نیز به سبب نماهای تصویری-اندامیِ موجود در پس زمینهشان، برای شنوندگان به الگوهایی یکپارچه و فهمپذیر تبدیل میشوند. بر اساس نتایج مجموعهای از آزمایشها و بررسیها، لارسون (Larson) (1998؛ ۲۰۰۲؛ ۲۰۰۴) معیار دریافت ساختار موسیقایی در شنوندگان را، با رویکردی تجربهگرایانه بررسی کرد. لارسون و فان هندل (Van Handel) (2005) بیان میکنند که مطرح کردن «الگوهای فیزیکی» توضیح تکمیلی مناسبی برای نحوهی قضاوت مخاطبان در باب موسیقی است و انواع معانی موسیقایی، که ذاتی الگوهای ساختاری آن پنداشته میشد، در حقیقت، از الگوهای تجربی ریشه میگیرند؛ یافتهای که تحقیقات تجربی بعدی مارتینز (Martinez) (2007) بر آن صحه میگذارد.
نتیجهگیری
نتایج حاصل از تحقیقات انجامشده دربارهی معنای موسیقی نشان میدهد که توافق جمعی برای پاسخ به چیستی معنای موسیقی وجود ندارد. برخی رویکردهای فلسفی این تصور را که موسیقی اساساً معنایی دارد، به چالش میکشند، با اینحال دیدگاه مشترک آن است که موسیقی چه در قالب ابژهای زیباییشناختی، چه به مثابه کالایی فرهنگی، یا فرایندی اجتماعی آکنده از معناست. میتوان گفت هر نظری دربارهی معنای موسیقی، خارج از مرزها و چهارچوبهای آن نظام، بقایی ندارد و شاید از همین روست که معانی موسیقی متعددند و هیچ رویکرد واحدی نمیتواند مدعی شود که بر دیگر رویکردها برتری دارد.
این ناهماهنگی در پاسخها مشکلاتی برای علوم روانشناختی پدید میآورد. همانطور که پیش از این آمد بیانهای متعدد از معنای موسیقی، حاصل پژوهشهای نظری و تجربی هستند. باید دوباره یادآوری کرد که با در نظر گرفتن تعدد ایدههای بررسیشده، این نتیجه گریزناپذیر است؛ اما با این حال، راهبردهای روانشناختی در عین گوناگونی، زمینههای مشترکی نیز دارند. البته بدیهیست نظراتی نیز هستند که در اینجا ذکر نشدهاند.
۱ نظر