تا حدودی مشاهده می شود که عقیده ی تکامل گرایی در هارمونی و عناصر ساختاری موسیقی، در اندیشه ی تکامل گرایی قومی ـ فرهنگیِ آدرنو هم رسوخ کرده است هر چند که رابرت ویتکین نسبت دادنِ اینگونه نقد های نژادپرستی و اروپا محوری را به آدرنو، برچسب زنی می داند و معتقد است که آدرنو در نقد پیرو فلسفه است و کاملا از نژاد پرستی به دور است (ویتیکن۵۳:۱۳۸۲ ).
به عقیده ی من تا حدودی می توان بین نظرات آدرنو و موسیقی شناسان تطبیقیِ اروپایی اشتراکاتی را یافت.
به هر حال قضاوت با شماست…
متن: نمونه هایی که در متن اصلی زیر شماره های [۴] تا [۱۲] آمده است:
در این بخش آدرنو به مقایسه ی موسیقی “جدی” و موسیقی عامه پسند از جنبه ی فرم کلی و فرم های جزئی می پردازد. او معتقد است که در موسیقی عامه پسند هیچ ارتباطی بین جزئیات و فرم کلی وجود ندارد. برای مثال:
“در موسیقی عامه پسند، علاوه بر فرم کلی، جزئیات و خرده کاری ها هم استاندارد شده هستند، مانند ” برِیک” (break)، بلو کورد (blue chord)، و نت های کثیف (dirty notes). استاندارد سازی این جزئیات، زیرِ ظاهرِ افه های فردی که کاربرد آنها را به عنوان رمز استادانِ فن توصیه می کنند، پنهان شده است”.
به عقیده ی آدرنو “شنونده استعداد می یابد که در برابر جزء واکنشِ قویتری نشان دهد تا در برابر کل” ؛ اما هرگز هیچ تاکیدی بر کل به عنوان یک رویداد یکتای موسیقی گذاشته نمی شود، و ساختار کلی نیز هرگز ارتباطی با جزئیات پیدا نمی کند. در موسیقی ” جدی” هر جزء معنای موسیقایی خود را از کلیت عینیِ قطعه ای بر می گیرد که از نسبتِ زنده و پویای میان جزئیات متعدد پدید آمده و هرگز محدود به صرفِ تحمیلِ یک شِمای موسیقایی نیست”. سپس دو نمونه از بتهوون را مقایسه می کند: موومانِ نخستِ سمفونی هفتم و موومانِ نخستِ سونات « آپاسیوناتا ».
*در سمفونی هفتم: تمِ دو ماژور در مقدمه ی موومانِ اول، معنای خود را صرفا از زمینه ی اثر می گیرد [و به خودیِ خود ارزش ندارد]؛ این تم هرگاه به تنهایی در نظر گرفته شود، در آنِ واحد همه ی معنای خود را از دست می دهد.
*در سوناتِ آپاسیوناتا: قسمتِ “Recapitulation” در موومانِ نخست این سونات، بعد از قسمتِ توفانیِ قبل از خود معنا پیدا میکند. به عبارت دیگر با حذف بخش های “Exposition” و “Development”، دیگر “Recapitulation” آن تاثیر دراماتیک خود را نمی گذارد و تمام تاثیر آن از بین می رود.
در حالی که در موسیقی عامه پسند چنین چیزی نمی تواند روی دهد. هرجزئی را که از زمینه ی آن جدا کنید، هیچ تاثیری بر معنای موسیقاییِ کلّ آن نخواهد گذاشت؛کارکرد جزء ، صرفا کارکرد مهره ی ناچیزی در یک دستگاه است. در ادامه آدرنو تا حدودی متوجه می شود که مقایسه اش هنوز کامل نیست و کمبودهایی را دارد، پس در زیر شماره های [۸ تا ۱۱] بهتر می داند که مقایسه اش را تا حدودی معطوف به نمونه هایی از موسیقی “جدی” کند که به موسیقی عامه پسند نزدیک تر است مانند فرم های رقص و منوئه و اسکرتسوهای وینی؛ هرچند که در این مقایسه هم سوت خود را به نفع موسیقی “جدی” اروپایی و بتهوون به صدا در می آورد.اصلا مگر ممکن است که بتهوون به آرمسترانگ ببازد آن هم هنگامی که آدرنو داور است!
۱ نظر