به عقیده ی آدرنو “تغییرات ملودیک در آثارِبارتوک و یا تغییرات ریتمیک مانند آنچه استراوینسکی انجام می دهد چندان بزرگ و بیان کننده ی تعارضات اجتماعی نیست”(جاودانی ۳۴:۱۳۸۹). او حقیقت هارمونی را دیسونانت می دانست. نکته ی مهم دیگر که به نظر میرسد آدرنو کمتر به آن توجه داشته اهمیت شعر و کلام در موسیقی عامه پسند است. همین امر موجب شده است که او موسیقی عامه پسند را مدام با موسیقی کلاسیک غرب و تکامل آن مقایسه کند در حالی که بخش عظیم موسیقی کلاسیک اروپا کارگان سازی دارد و تقریبا بیشترِکارگان موسیقی عامه پسند همراه با کلام است. طبیعی است که در موسیقی سازی نوآوری بر پایه ی هارمونی( و ریتم و ارکستراسیون و…) بنا می شود اما در موسیقی عامه پسند ممکن است نوآوری هارمونیک در اولویت اول نباشد.
به نظر می رسد مقایسه ی مکرر موسیقی عامه پسند و موسیقی کلاسیک اروپایی(موسیقی کلاسیک اروپایی به مفهوم رایج آن در ایران) توسط آدرنو،از نگاه آدرنو به شوئنبرگ به عنوان یک نخبه ی تمام عیار سرچشمه میگیرد. این حرف که “چون شوئنبرگ بزرگ است استراوینسکی( و دیگران) کوچک اند کاملا کوته فکری است. در حالی که انبوه آهنگسازان و ناقدان، استراوینسکی را دستاورد قرن بیستم می دانند. اساسا طرز تفکر انحصاری تکامل موسیقی به تکامل هارمونی بسیار دگماتیسم است.
دلیل اینکه نقد های آدرنو به استراوینسکی را در اینجا مطرح نمودم، کاربرد کلمه ی بَدوی و واپس مانده توسط آدرنو بود؛ آنچنان که در ادامه به آن خواهیم پرداخت، نگاه آدرنو به موسیقی عامه پسند به نوعی نگاه بَدوی و عقب مانده نیز هست.
جالب است که آدرنو در کتاب فلسفه ی موسیقی مدرن همین انتقادات را به استراوینسکی وارد می کند، برای نمونه: “استراوینسکی موسیقی را از تکامل هارمونیک خود ـ که نمونه ی عالی آن شوئنبرگ است ـ باز میدارد و موسیقی را به سمت یک هنر ابتدایی میکشاند. چرا استراوینسکی مدام به گذشته پناه می برد؟ موسیقی را کلاسیک می کند و نام نئوکلاسیزم بر آن میگذارد؟ “(جاودانی ۳۵:۱۳۸۹). ” نئو کلاسیزم استراوینسکی نمی تواند اصوات دیسونانت بسازد و یا خیلی مصنوعی این کار را انجام می دهد”(جاودانی ۳۹:۱۳۸۹).
با توجه به اینکه در باله ی پرستش بهارِ استراوینسکی که نشانه هایی از موسیقی و رقص های اقوام گذشتهدر آن مشهود است، و مقایسه ی این موضوع با دیدگاه های آدرنو پیرامون رجعت به گذشته و بدوی و توحش و … ، دلیل انتقاد آدرنو به استراوینسکی و موسیقی عامه پسند شاید کمی روشن تر شود. به جملات زیر که آدرنو درباره ی موسیقی جَز نوشته فکر کنید:
” این سَرزندگی جَز از تمدن وحشی نیامده است، بلکه از انسانِ وحشیِ اهلی شده ای که پایبند به بردگی شده است سرچشمه می گیرد”. “رنگِ سیاه پوستان به همان اندازه ی رنگِ نقره ای ساکسیفونها تاثیر گذار است”(ویتکین۵۵:۱۳۸۲). و یا:
” هر کس که بگذارد اعتبار روز افزونِ فرهنگ توده او را فریب دهد و ترانه های عامه پسند را با هنر مدرن به سبب چند نتِ بیهوده که با کلارینت جیر جیر میکند یکی بداند، و هرکس که یک تریاد را که پر از نت های کثیف است را با پلی تنالیته اشتباه بگیرد، در واقع به بربریت تن داده است”(وینکین۵۹:۱۳۸۲).
۱ نظر