موضوع دیگر هم ماجرای عمدهشدن ردیف بود و اینکه ردیف یک دریایی تصور شد که همه در آن غوطهزده بودند و غرق آن بودند. اینکه اصلاً ردیف را ما باید حفظ باشیم برای همیشه یا نباید باشیم برای کسی سوال نبود. همه فکر میکردند باید ردیف را حفظ باشند. اینکه چگونه باید حفظش کنند و راه و روشش چیست معلوم نبود. چون در نسل بعد کسی نوازندهی تمام وقت نبود. بخش تئوری موسیقی ایرانی هم خیلی ضعیف بود. متنی راجع به آن وجود نداشت (امروز حداقل ده کتاب درآمده که میشود خواند و رد کرد یا پذیرفت). به هر حال همین وصل بودن به یک نفر، برای عدهای این احساس اطمینان را میآورد که مثلاً ما درون یک خیل هستیم. ثمرهاش شد این شیفتگی. خیلیها اینگونهاند و استقلال هنری را فراموش کردهاند.
اما بهنظر من آن نسل میانه کارش را و پایداریاش را کرد. آنها نقش تاریخی خودشان را انجام دادند. واقعاً شرایط خوبی نبود: من یادم است که مثلاً وقتی نت «ای ایران» را میخواستیم منتشر کنیم، وقتی رفت تا ارشاد و آمد، همهی ما جانمان به لبمان رسید. شما ببینید چه وضعیتی بوده! یا مثلاً سخنرانی میگذاشتند راجع به اینکه وزیری چه خیانتهایی به موسیقی ایرانی کرده! و درویش خان چه خدماتی! مگر درویشخان خودش آدم انقلابی نبوده در موسیقی؟ ولی انقلاب او را قبول داشتند و از وزیری را نه. در چنین وضعیتی آدمهایی که مقداری به اصطلاح بازتر بودند داشتند کار میکردند و کار خلاقه میکردند و برای همین آن نسل میانه شیفتهی آنها میشدند که بهنظرشان میآمد که کمِ کم نتیجهی کارشان آفرینندگی در موسیقی است.
این باعث میشد که یک تقابلی بهوجود آید که آن طرف مثلاً خیلی سنتگراست و اینطرف خیلی خلاق و آفریننده است. آدمهایی که جذب اینطرف میشدند پس آدمهای روشنفکرتری بودند و شیفتگی زیادتر و زیادتر میشد. این بیماری هنوز هم وجود دارد: برخی حتی قیافهشان را هم شبیه استادانشان کردند و نوع نگاهشان هم شبیه استادانشان شد. در واقع شخصیت هنری را وام گرفتند. اگر استاد میرفت تاری از یکنفر میخرید همه میرفتند از همان میخریدند. یا حتا ماشین و محله و …
از استقلال هنری گفتید. در نسلِ زادهی حفظ و اشاعه، آن استقلال وجود داشت. هیچکدام شبیه استادانشان ساز نزدند و همه برای خود به بیان مستقل و متمایزی رسیدند. شبیه خودشان ساز زدند. اما از طرفی دوست نداشتند شاگردانشان اینگونه باشند و تنها شبیه خودشان را تأیید میکردند. شاید بعد از آن بود که یکمرتبه سدی جلوی آن استقلال بوجود آمد.
این ویژگی آن نسل بود. گلیمشان را از آب بیرون میکشیدند. با سیستمی که مشکل داشتند میتوانستند کار کنند اگر تشخیص میدادند که اموراتشان میگذرد. همهشان بعد از انقلاب با ایدههای راجع به موسیقی مشکل داشتند و دارند ولی بیشترین همکاریها را هم کردند. بیشترین امکانات را هم میگیرند. این ویژگی این نسل است. ویژگی عجیب غریبی است ولی به هر حال هست. آن نسل اهل معامله است. نسل ما بود که به دلایل قابلبحثی به تعهد و صداقت هم فکر میکرد.
۱ نظر