همانگونه که در قسمت اول این نوشته بیان شد، شاید اجرای قطعۀ موسیقی کلیدر و آثار مشابه هنری بهانۀ خوبی باشد، برای بررسی علل و عوامل عدم استقبال عمومی از اینگونه آثار و اینکه چرا اینگونه آثار تا این حد برای مردم و مخاطبین نا آشنا و مبهم می نماید و اینکه آیا یک اثر هنری با محتوا و ساختاری اینچنین سنگین بدون پیش زمینه های قبلی، قابل درک و دریافت است یا خیر…؟
با توجه به انتظارات مخاطبان کنسرت های فعلی موسیقی و عدم وجود شرایط لازم برای برگزاری یک کنسرت با شرایط جدی تر، تا حدی این انتظار می رفت، که این اثر با اقبال عمومی مواجه نشود.
با آنچه که از آقای محمد رضا درویشی در کنفرانس مطبوعاتی قبل از کنسرت شنیده شد، بر این تصور بوده که حتما با اثری نه چندان پویا و پر تحرک روبرو خواهیم شد.
ولی پس از شنیدن این اثر بر خلاف آنچه می اندیشیدیم و آنچه که تصورمیرفت، کلیدر همانی بود که از محمدرضا درویشی انتظار میرفت و می بایست از وی انتظار داشت.
درویشی هم همان درویشی سالهای نه چندان دور بود. همانی که انتظارش را داشتیم، با این تفاوت که در طول این سالیان به درک و نگاهی عمیق تر و پخته تر رسیده است و با همان فکر و اندیشۀ سابق، بخوبی در راستای اهداف و آثار گذشته خود به پیش میرود.
این اثر در فرم سوئیت ( البته نه در فرم کلاسیک آن، بلکه درقالب و ساختاری آزاد) در ۸ قسمت ساخته شده، با عناوین: «سوگنامۀ دشت نیشابور»، «پگاه نیشابور»، «درو زمین سوزن ده»، «پشت دروازۀ بیهق»،«رویارویی سید شرضا تربتی با گل محمد»، «وداع گل محمد»، «نعش کشتگان» و خاتمه.
همانگونه که محمد رضا درویشی در توصیف اثر خود گفته است، کلیدر یکی از تلخ ترین و تاریک ترین کارهایی است که وی در زندگی هنری خود نگاشته است، و هرچه پیشتر می رویم فضای اثر تلخ تر و تاریک تر می شود.
درویشی در سایر آثار خود نیز چنین فضا های مشابهی را تجربه کرده بود. آثاری مانند زمستان، موسم گل، بیاد اقبال، حیات، آواز چگوری، واریاسیون بر روی رنگ حربی، ترانه های مازندرانی و خیلی از موسیقی های فیلم که برای ارکستر بزرگ ساخته شده بودند.
حتی در تنظیم آثاری از پرویز مشکاتیان مانند گنبد مینا و جان عشاق هم با چنین فضای مشابهی مواجه می شویم، بنابراین می توان با قطعیت اظهار داشت که محمدرضا درویشی سالهاست که به بیان شخصی خود درآهنگسازی و موسیقی رسیده و با شنیدن اولین دقایق موسیقی وی می توان به حضور و اندیشۀ این آهنگساز پی برد.
پس کلیدر هم اثری بود در راستای همان آثارگذشته با همان بیان عمیق و فضای تاریک و توصیفی، با درونمایه ای غنی.
شاید عدم اقبال عمومی از کلیدر بهانۀ خوبی باشد برای بررسی جامعه شناسانۀ مخاطبین موسیقی جدی و هنری در ایران و دلایل عدم درک و شناخت کافی از آثار جدی هنری و معیار ها و پارامتر های مهم یک ساختار هنری منسجم.
به نظر نگارنده مشکل اصلی هیچگاه متوجه محمد رضا درویشی و نحوۀ آهنگسازی و اندیشۀ وی نخواهد بود. چون ما با مخاطبانی مواجه هستیم که سالهای سال است که با چنین آثاری جدی و با لحنی آرام و سنگین، مواجه نیستند. مخاطبینی که عموما برای دیدن یا شنیدن موسیقی به خود زحمت رفتن به سالنهای اجرا موسیقی را نمی دهند و بسیاری از آن ها نیز فقط و فقط در پی نام ها و چهره های در ذهن مانده و آشنای خود هستند!
مخاطبینی که موسیقی و اجرای صحنه اهمیت چندانی برایشان نداشته و ندارد!
مخاطبینی که ۳ ساعت کنسرت تکراری و بی رمق را برای شنیدن یک مرغ سحر بار ها و بار ها تحمل می کنند!
مخاطبینی که فقط و فقط به دنبال حرکات جلف و زننده برخی نوازندگان و خوانندگان و هی هی و های و هوی آنها روی صحنه هستند!
و…
از طرفی باید توجه داشته باشیم که سالهای سال است که شرایطی برای بالا بردن درک عمومی از یک اثر سنگین موسیقایی در جامعۀ ما وجود نداشته است. تلویزیون و رادیو به بازاری برای کاسبان و دلالان موسیقی های سطحی و زننده تبدیل شده است.
از طرفی مسئولین و متولیان هنری حکومت ایران معتقدند که نباید فرهنگ موسیقی در میان مردم به خصوص جوانان رواج داشته باشد و اشاعه شود!
و از سوئی دیگر مردم و مخاطبان هم هیچ منبعی برای آموزش اصول اولیۀ شنیدار یک اثر جدی موسیقی را ندارند و به جز چند نوار و سی دی که سالها قبل در شمارگان محدود (برای مثال آموزش موسیقی کلاسیک – کانون پرورش فکری کودکان (هرمز فرهت) و بعد چهارم (سروش ریاضی) منتشر شده بود، هیچ منبع دیگری به صورت علنی در دسترس علاقمندان و پی گیران این طرز فکر موسیقایی نیست و جامعۀ علاقمند موسیقی هیچ مرجعی برای بالا بردن درک و بینش هنری خود و آشنایی بیشتر با پارامتر های هنری ندارد و همانطور که ذکر شد در رادیو و تلویزیون هم بنا به دلایلی نامعلوم هیچ تلاشی از سوی مسئولین، برای ارتقاء این نوع بینش و درک هنری در میان مردم نمی شود.
بروکنر – موومان آداجیو از سنفونی شماره ۷
بروکنر – موومان آداجیو از سنفونی شماره ۶
برامس – موومان دوم از سنفونی شماره ۲
برامس – موومان دوم از سنفونی شماره ۱
بنا براین با وجود این موانع و عدم آشنایی مخاطبین با اینگونه آثار، اجرای اثری جدی و عمیق چون کلیدر هیچگاه با اقبال عمومی مواجه نخواهد شد.
با سلام
همانطوریکه فرموده اید رسانه ها سالهاست تلاشی برای بالا بردن سلایق موسیقایی مردم انجام نداده اند و حتی میتوان گفت با ارائه موسیقی های خاص بدآموزی هم کرده اند .
از طرفی نوع موسیقی که سالهای اخیر توسط هنرمندان بصورت شخصی (نوار و سی دی یا اجرای زنده )هم اجرا شده است بسیار محدود شده است و اجراها خیلی فرمالیته بوده و عموما آهنگسازی خیلی قوی هم کم مشاهده میشود.
پس گناه مردم چیست ؟ همه که نباید به کلاس موسیقی بروند تا از موسیقی لذت ببرند .
در مورد خواص هم باید نظر آنها را بطور خاص جویا شد .
ولی اگر بپذیریم هنر احساس مشترک بین هنرمند و مخاطب است در مییابیم اگر از هنر کسی استقبال نشد نمیتوان گفت مشکل از مخاطب است چون هنر اشاره اش به زیبایی است و در زمان و مکان خود تعریف میشود و کسی هنرمند است که این نکته را حس کند.
هنر مثل علم و دانش نیست که اگر ما فهمیدیم و دیگران نفهمیدند به حساب باسوادی ما گذاشته شود . کسی نمیتواند شعری بگوید و کسی با آن ارتباط بر قرار نکند و به حساب قوت شاعر گذاشته شود . بقول استاد فرامرز پایور هنر آنست که عوام بپسندند وخواص بپذیرند.
پس با احترام کامل به زحمات آقای درویشی برای موسیقی این سرزمین و تشکر از ایشان
باید عرض کنم قضاوت مردم بخصوص در طول زمان بسیار هم مهم است .
بقول پروین اعتصامی :
من این ودیعه بدست زمانه میسپرم
زمانه زرگر و نقاد هوشیاری بود
گداخت آهن و مس را به کوره وقت
نگاه داشت هر آنجا زر عیاری بود
تعرض مردم غرب به آثار آتونال شوئنبرگ باعث سالها خاموشی این هنرمند شد اما ظاهرا ما ایرانی ها کلا نسبت به موسیقی جدی به دید کینه ورزی نگاه میکنیم و جدای از دولت خودمان کمر به کشتن موسیقی بسته ایم.اما بنده پیشنهادی دارم که مطمئنم اوضاع کنونی موسیقی را دگرگون میکند که زیر پوستر تمام اجراهای موسیقی با فونت درشت بنویسند (همراه با اجرای مرغ سحر!!!)
با سلام خدمت آقای حسین
اگر ممکن است کمی در مورد منظورتان از موسیقی جدی توضیح بدهید.
با سپاس
آقای جواهری ِ جان ! ( به قول صالح علا )
این ادا و اطوارها کمی کهن شدن ، این که مخاطبان ما سطح پایین و وای بر ما و فلان و بهمان . مگر خود شما که به نظر خودتان مخاطب خاص موسیقی هستید ( که من فکر می کنم نیستید ) چیزی از بافت اثر نوشته اید ؟ ما یادمان نرفته که در نوشته های خواننده سالاری در مورد علاقه تان به موسیقی پاپ نوشته بودید که به هر حال سطح سلیقه ی شما را کاملا مشخص می کند ، حالا چطور توانسته اید بافت یک اثر مدرن را با یک شب شنیدن تحلیل کنید ؟ خدا می داند !در آخر هم به تقلید از هم سلکی تان ، جناب پورقناد گرام چهار تا لینک از این طرف و آنطرف جمع کرده اید که یعنی آره ببینید من چقدر با همه چیز آشنا هستم !
آقای جواهری ! این راهش نیست ! من نه طرفدار متعصب شهرام ناظریم نه شجریان! شجریانم ( که حتی در پست های خواننده سالاری شما با یک اسم دیگر از نوشته های شما دفاع کردم ) اما یادم هست که شما در مجموعه ی مطالب خواننده سالاری روال خوبی را شروع کردید که عرف همه جای دنیا بود ، اما بعد با بد و بیراه گفتن های منطقی و انتشار نوشته ای از یکی از طرفداران شجریان به این نتیجه رسیدم که شما و هم باندیهایتان نه به فکر ایجاد دید درست که احتمالا یک جور به قول خودتان مافیا هستید در کنار بقیه ی مافیاها ! ( چه شد که آهنگساز سالاری بد شمرده شد ؟! معلوم نیست )
و از همه اسف بار تر ، دیدی که در مجله ها و افراد سطح پایین وجود دارد ( و متاسفانه اپیدمی هم شده ) یعنی نوشتن از روی سلایق و علاقه و حب و بغض های شخصی ! تمام این چیزها را نوشتید که به مرغ سحر و شهرام ناظری تکه بپرانید .. خب ما هم اینها را می دانستیم چیز خاصی نبود اما جلف بازی و بد و بیراه های دیگر تنها شان یک ” ژورنال ” را پایین می آورد .. اینها سلیقه ای نوشتن است نه نقد تخصصی . معلوم نیست که این نوشته ی شما نقدی از منظر جامعه شناسی است ؟! که خب آن اشاره های مبهم موسیقیایی چیست ؟ نقد موسیقی ست ؟ پس این به خیال خودتان ” جامعه شناسی مخاطب”تان چیست ؟
فقط و فقط به این نتیجه می رسیم که این نوشته نه نقد است، نه بررسی منطقی ..
دوست گرامی آقای کامیار، نمیدانم دلیل اینکه اصرار دارید نویسندگان هیات نویسندگان سایت را یک مافیا بدانید چیست! البته دانستن تعریفی که شما از این واژه دارید برای من جالب خواهد بود، خوب است که بدانید (که مطمئنم میدانید!) نویسندگان سایت در بسیاری از موارد کاملا آرای متضادی با هم دارند یک نمونه همین مقاله است! بنده یکی از کسانی بودم که شاهد این کنسرت بودم و افراد زیادی از دوستان و آشنایانم را برای دیدن این کنسرت که استادم آقای مسعود شعاری هم در آن مینواختند دعوت کردم و در اواسط برنامه از تمامی آنها به خاطر کیفیت برنامه عذر خواهی کردم!
البته من بسیاری از آثار آقای درویشی از جمله گند مینا، جان عشاق و حتی زمستان که مخالفان زیادی دارد را دوست دارم ولی با کلیدر به هیچ وجه موافق نبودم (هرچند آقای جواهری هم چندان به صراحت نظر منفی یا مثبتی در مورد این اثر ندادند و بیشتر به نوع ذائقه مردم و واکنش آنها به آثار بی کلام و ارکسترال پرداختند)
نکته عجیب دگر در نوشته شمااین بود که گفته بودید:”چهار تا لینک از این طرف و آنطرف جمع کرده اید که یعنی آره ببینید من چقدر با همه چیز آشنا هستم “! واقعا آشنایی با این شاهکارهای مشهور کلاسیک خصوصیت فوق العاده ای است که لینک دادن به آنها فخرفروشی باشد؟! پس لازم شد در مورد سطح بسیار بسیار پایین شنیداری شنوندگان موسیقی هم مقاله ای نگاشته شود!
سجاد جان ! سلام و درود .
به نوشته ی شما نمی شود جواب چندان مفصلی داد ، چون برخلاف همیشه که دقیق و کامل جواب می دادید ، این بار فقط به یکی دو کلمه ی یادداشت من چسبیدید ، منتظر جوابتان به نکات دیگر نوشته ام هستم .
در مورد موسیقی کلاسیک هم دقیقا همینطوری است ، یعنی دانستن اسم چهار تا به قول شما شاهکار کلاسیک بدون شک در این شرایط که خود دانشجوهای موسیقی هم به قول یکی از نوشته های خود شما در سایت فقط دلنگ دلنگ کردن می دانند بسیار نشانه ی باسواد بودن است ! ( البته در این شرایط )
در مورد نوشته های متضاد هم … هنر که نکرده اید ! در یک حزب سیاسی هم آرای متضاد مخالف وجود دارد ، چه آن حزب خوب باشد و چه بد . سایت شما هم بدون شک هم مفید است ( حداقل من تا قبل از این سری فحش نامه های اخیر چنین عقیده ای داشتم ) اما مفید بودن دلیل همه چیز نمی شود ، همانطوری که خیلی از اساتید موسیقی ما بدون شک مهم و مفید بوده اند ، اما آنها هم باند و مافیا دارند ( حداقل به ادعای سایت شما و نوشته های جناب جواهری ) .
من هم نگفتم که کلیدر خوب بوده یا بد ، فقط گفتم لطف کنید هر چیزی که می نویسید با نقد و تحلیل باشد تا قابل قبول شود نه این که فقط یک سری نظرات به نظر شخصی و بدون دلیل عنوان شود تا به فحش های مورد نظرمان برسیم !
سلام
من قسمتی که مربوط به خودم بود را جواب دادم. باز هم تاکید میکنم که ارتباطی به ما ندارد که دانستن یک سری اطلاعات معمول موسیقی کلاسیک در دوره حاضر فخر فروشی به حساب می آید، ما همیشه به فقط به موضوعی که در ذهنمان نقش میبندد و مثالهای آن می اندیشیم حالا ممکن است کسی مانند شما فکر کند، مسئله ای نیست!
خط فکری این سایت تا حدودی روشن است و دور هم جمع شدن این گروه نویسندگان نیز به خاطر این خط فکری است که به هیچ وجه عملی غیر اخلاقی نمیتواند محسوب شود.
ممکن است اینکه مدتی نویسندگان سایت به مطلب خاصی می پردازند از دید شما حرکتی سیاسی یا به قول شما “مافیایی” به نظر برسد؛ طبیعی است که برای پرداخت بهتر یک موضوع، در اقدامی هماهنگ به آن بپردازیم و این به خودی خود به هیچ وجه غیر اخلاقی نیست.
سلام
با تشکر از پاسخ شما
البته بنده هیچ وقت قصد جسارت به ساحت مقدس شما را نداشتم و اگر دقت کنید خطاب به جناب جواهری عرض کردم که مثل فلانی لینک می گذارید که بگویید من هم بلدم … حرف من با جناب جواهری بود نه با شما . ای کاش آقای جواهری یک توضیحاتی در مورد این لینک ها هم می گذاشتند که چه ربطی به کلیدر دارند … لطف کنید به ما مخاطبان سطح پایینتان در این یک مورد خاص تخفیف بدهید ما در آن حد نیستیم که بهمان الهام شود ربط اینها چیست !
و البته نکته ی جالب در حرف شما این بود که کاری ندارید به شرایط که آیا این کار فخر فروختن هست یا خیر ، این سوال برای من پیش آمد که اگر شما به شرایطی که هست و دید مخاطبان عام ( و بعضا خاص )توجهی ندارید و برایتان مهم نیست ، چطور این شرایط مجبورتان می کند که یک سری مطالب هماهنگ بر علیه خواننده سالاری بنویسید ؟!
و صد البته تصدیق می فرمایید که این مطلب و مطالب دیگر اخیر سایت برای مخاطبان تقریبا عام و همان شجریان پرست ها بود که طبیعتا برای آنها این لینک ها عجیب و غریب و فخر فروشی ست ( یادمان نرفته که استادشان در مصاحبه ای گفته بود که موسیقی ایرانی برتر از موسیقی کلاسیک غربی است چون آنها فقط دو گام ماژور و مینور را دارند ! )
و در مورد مفهوم واژه ی مافیا … من با کمال میل معنی این واژه را برای شما شرح می دهم ، به شرط آن که اول شما و جناب جواهری معنای آن را در نوشته های اخیرتان شرح بدهید ! ما که تعریف خاصی از مافیا در نوشته های شما ندیدیم پس رخصت بدهید ما هم بدون این که چیزی از مفهوم مافیا بگوییم آن را به کار ببریم !
و در آخر این نکته را اضافه می کنم که من اگر مطلبی را بر علیه مطالب سایت مطرح میکنم به هیچ وجه منظورم چهره های بزرگ ، شناخته شده و قابل احترامی مثل آقایان صداقت کیش یا سلطانی ( که به همراه دکتر صاحب نسق بهترین مطالب را در فرهنگ و آهنگ می نویسند ) نبوده و نیست ، و همانطور که می بینیم آنها هیچ وقت چنین مطالب سلیقه ای ، نازل ، خام و پر از اشکالی را نمی نویسند .
موفق باشید
دوست عزیز آقای کامیار، شما در نوشته اول اینطور گفتید : “در آخر هم به تقلید از هم سلکی تان ، جناب پورقناد گرام چهار تا لینک از این طرف و آنطرف جمع کرده اید که یعنی آره ببینید من چقدر با همه چیز آشنا هستم !” بعد میگویید خطاب من فقط به آقای جواهری بوده! بله ولی کس دیگری را نیز نام بردید که حق دارد از عمل خود دفاع کند.
پرسیده بودید اگر نظر مخاطب در مورد شما مهم نیست چرا اصلا برای آنها می نویسید؟ خیر نظر مخاطب برای ما بی اهمیت نیست، اگر بود، اصلا این سایت را تاسیس نمیکردیم و زحمت آپ دیت روزانه آنرا به گردن نمی گرفتیم، اگر هم تاسیس میکردیم قسمت نظرات بینندگان را باز نمیکردیم و اگر هم باز میکردیم، خود را موظف به پاسخگویی بینندگان نمی دیدیم.
گاهی شما در زندگی با عکس العملهایی از طرف مخاطب برخورد میکنید که مجبورید برای هدفی بزرگتر آنها را نادیده بگیرید؛ مثل داستان همان فرزند و پدری که می خواستند خرشان را بفروشند و پیاده و سواره آنها در شهرهای مختلف حساسیت های مختلفی را بر می انگیخت یا فرض بگیرید که کسی در حال سخنرانی است و من به او بگویم که “شما فردی روان پریش هستید و پریشان میگویید!” عقلانی تر است که سخنران برود دکتر و چک آپ کند و گواهی آن را به مردم نشان دهد که روان پریش نیست! یا اینکه بگوید برای من مهم نیست که چه برداشتی نسبت به روحیات من دارید، گفته من را نقد کنید و اگر ایرادی داشت من پاسخگو هستم؟
در مورد واژه مافیا همانطور که همه می دانیم به خانواده ها و گروه های خلافکاری گفته میشود که مرکزشان در ایتالیا بوده و امروزه در کشور های دیگری هم وجود دارند؛ البته دیده ام که بعضی از این واژه برای جمعیتهایی که خلافکار نیستند و فقط بصورت حزبی و با رای مشترک فعالیت میکنند هم استفاده میکنند.