ایتالیا، قرن نوزدهم
دورۀ رمانتیک
زمین ارتعاش گامهای یکی از بزرگترین نوابغ تاریخ بشری را در ذهن خاکیاش ذخیره میکند. شاید از زمان پیدایش موسیقی نام هیچ نوازندهای به اندازۀ او با تقدیر یک ساز گره نخورده باشد؛ چندان که تا همین امروز هم اجرای کامل و بینقص کاپریسهای او یکی از مهلکترین ملاکها و دشوارترین آزمونهای ویرتوئوزیته برای ویولنیستها در سرتاسر دنیاست. در موردش گفتهاند و بس نیکو هم گفتهاند که «پاگانینی ویولن را از جایی شروع کرد که دیگران تمام کرده بودند!» این جمله به وفادارترین شکل ممکن و بهتر از هر جملۀ ستایشآمیز دیگر، وصف حال اعجوبهایست که تکنیکهای این ساز را به دوردستی دهها سال جلوتر از عصر خودش پرتاب کرد.
بشنوید کاپریس شماره ۵ را اثر پاگانینی
بیجهت نبود که بزرگان موسیقیِ آن دوره همچون جاکوموکوستا، الکساندر رولا، گاسپاره گیرتی، و… یکبهیک در برابر نبوغ او زانو زدند و اعتراف کردند چیزی برای آموختن بدو در چنته ندارند.
اساساً در تاریخ موسیقی، سدۀ نوزدهم و خصوصاً دهۀ سوّم آن مقطعیست که سهم بزرگی از آن به چیرهدستیهای سازی/سولوئیستیک میرسد؛ مقطعی که با نامهایی همچون لیست و پاگانینی نشانهگذاری شده است. امّا جالب اینجاست که حتی خود لیست هم که از بزرگترین نوازندگان تمام دورانهاست، در مقطع زمانی خاصی جوری تحت تأثیر تکنیک سرسامآور پاگانینی قرار میگیرد که مرتاضوار، قریبِ دو سال خود را در گوشهای حبس کرده، و با الهام از کنسرتو ویولن شماره دوی او در سیمینور به جان پیانو میافتد که حاصل آن اتود دشوار و بسشنیدنیِ «لا کامپانلا»ی او در سلدیز مینور است.
میتوان گفت خاستگاه طبقاتیِ آهنگسازان و نوازندگانِ برجستۀ این دوره همان طبقۀ متوسطی بود که بخش اعظم شنوندگان موسیقی نیز از دل آن درآمده بودند، امّا پاگانینی از طبقهای دیگر بود. فقر بیامان و فرساینده اگرچه تقریباً در سراسر عمر بسیار آزارش داد، امّا لااقل برای همچو اویی «احتضار فضیلت» نبود: هرچه روزگار به او سخت میگرفت، او به ویولن سختتر میگرفت و رقص انگشتانِ استوارش را روی صحنۀ سیاهِ گریف دشوارتر و دستنیافتنیتر میکرد.
این روند گاه تا آنجا پیش میرفت که خود نیز برای نواختن تصنیفاتش به زحمت میافتاد! کاپریسهای ۲۴گانه را به مرور از ۱۸۰۲ تا ۱۸۱۷ نوشت و روحی از آتش بر آنها دمید. این آتش اگرچه صحنۀ موسیقی را گرم وُ پُرنور کرد، ولی از سویی به جان کوتولههای هنریای افتاد که ردّ دندانهای نیششان از دیروز تا امروز وُ هنوز بر پیکر هنر خودنمایی میکند. حالا حسودان بر علیه او به تکاپو افتادهاند، تا جایی که با همدستی دلالانِ شایعهساز، شایعۀ شومِ «همدستی او با ابلیس» را میسازند و نَقل وُ نُقلِ محافل هنری میکنند. «آری؛ پاگانینی روحش را به شیطان فروخته، و اینک خودْ شیطان است!».
فکر نمی کنم پاگانی نی چنان که نوشته اید در تمام عمر فقیر بود…چنانکه او به برلیوز کمک مالی بزرگی کرد(که البته علاوه بر اینکه این دو دوستان صمیمی بودند، نشانه ای از عدم خصت او بود؛ چه آنکه آنزمان معروف بود که پاگانی نی فردی خصیص است)