مشکل بی نامی منطقه و بلا تکلیفی در این مورد در همه تحقیقات و نوشته های تاریخی به چشم می خورد که به چند مورد آن به عنوان نمونه می پردازیم:
تقی بینش در تاریخ مختصر موسیقی ایرانی، در پیش درآمد نوشته اش، به این مسئله چنین اشاره کرده است:
«نکته دیگر این که نباید دایره پژوهش را به مرزهای کنونی ایران محدود و منحصر ساخت، زیرا بسیاری از نقاطی که بر اثر رویدادهای ناگوار تاریخی از مام میهن جدا شده اند در گذشته جزء مراکز مهم فرهنگی و اجتماعی و حتی هنری و علمی ایران به شمار می رفته اند و با آن که به ظاهر جدایی گرفته اند، نام و یادشان در ردیف های موسیقی سنتی ایران و آهنگ های زیبای ایرانی مخلد شده است. به عنوان مثال موالیان یا چنان که در شعر رودکی آمده است، مولیان نام محله ای بوده است در بخارا که مولی یا متعلقات سلطان در آن جا سکونت داشته اند و اکنون اسم گوشه ای است در دستگاه همایون با گوشه خاوران در دستگاه ماهور که نام ناحیه ای در شمال خراسان بوده.» (ص ۷).
اما در تاریخ فرهنگ و موسیقی ما ناحیه های دیگری بوده اند که نقش مهم تری از خاوران و موالیان داشته اند، مانند حجاز (خطه مکه و مدینه و گوشه ای هم هست در ابوعطا) یا عراق (گوشه ای در ماهور) و البته ناحیه های مغرب و اندلس (مراکش و اسپانیای امروز) و یونان یا بیزانس هم که با مام میهن ما رابطه ای قابل توجه نداشته اند.
در ترجمه کتاب تاریخ «موسیقی عرب» نوشته هنری جورج فارمر، مترجم بهزاد باشی در یادداشت خود این مشکل را چنین مطرح کرده است:
«عنوان اصلی کتاب تاریخ موسیقی عرب است اما در واقع تاریخ موسیقی تمامی خاور زمین است که ایران بزرگ از سمت مشرق و تمامی بین النهرین، شام و حجاز را از سمت مغرب در بر می گیرد و برای خاور زمین دو سمت شرقی و غربی قائل می شود. از این رو در ترجمه فارسی نام “تاریخ موسیقی خاور زمین، ایران بزرگ و سرزمین های مجاور”، که با متن کتاب نیز سازگار است، انتخاب شده است.»
در مورد «خاور زمین» قبلاً اشاره کردیم، اما عنوان ایران بزرگ و سرزمین های مجاور هم مناسب و قابل قبول نیست. چرا که در نوشته فارمر غیر از بین النهرین، شام و حجاز که مترجم اشاره کرده، یونان، بیزانس و شمال افریقا تا اندلس (اسپانیا) نیز مورد بررسی تاریخی قرار دارند. به عنوان نمونه در مقدمه عصر طلایی دوران عباسیان آمده است:
«آیین اتوها – تاثیرها – اینکه دیگر به طور کامل با موسیقی ارتباط داده شده بود. این در واقع یک تفکر کهن سامی بود که به توسط آیین های صابئه حرّان و تئوری های یونان باستان و بیزانسی ها سخت تقویت می شد. در نظر ایشان تقریباً هر امر زمینی تحت “تاثیر” کواکب و آسمان ها بود. هفت پرده گام، انعکاس هفت سیاره بود و دوازده نشان منطقه البروج نیز به چهار گوشی (اندام کوک کردن ساز)، چهار پرده (دستان) و چهار سیم عود مربوط می شد. چهار سیم عود هم با عناصر اولیه، بادها، فصول، طبایع، توانایی های حسی و روحی، رنگ ها، عطرها، رُبع های منطقه البروج، ماه و دنیا خویشاوندی داشته است. الکندی با تفصیل قابل ملاحظه ای به این مسئله پرداخته است. در اندلس نیز همین آیین ها با قدرت تمام عمل می کرد.» (ص ۲۰۹- ۲۱۰)
۱ نظر