«کانتوس» ماگنوس*
اکنون در خلال هر کنسرتی که نام و رنگی از «موسیقی معاصر» بر خود دارد صدایی طنینانداز است، صدایی نه موسیقایی که پرسشگری پرسان از نسبت ما با آن زبانِ به میراث رسیدهی رهایش و نوگرایی سدهی پیشین. صدا به آواز بلند میپرسد انسان امروز را با این زبان چهکار؟ هر کنش موسیقایی، هر آفرینش، هر قطعه، هر آلبوم که گفته و ناگفته با برچسبهای «نو»، «معاصر»، «آوانگارد» و … نشاندار شده باید متضمن مکاشفهی چنین پرسشی باشد. و چنانچه صدای بلند پرسش از دل آثار به گوش نرسد و هر اثر پاسخی یگانه به آن فراهم نیاورد آنگاه نوبت از آنِ دیگری خواهد بود. ناگزیر همان صدای پرسنده، رساتر از قلمرو نقد برمیآید. هر چه رویدادها پرشمارتر، پرهیاهوتر و فراگیرتر این صدا نیز از هر دو سو بلندتر و کوبندهتر باید تا آنگاه که پاسخی بیابد و بر لکنت امروزین غالب بر این گستره چیره شود.
«کنسرت آنسامبل کانتوس» نیز چنین است. هر یک از هشت قطعهاش را میتوان بدان پرسش آزمود پیش از آن که حتا به آستانهی سنجش اجرا و دیگرها برسیم. و نتیجه؛ نسبت همه «استفاده» است. هیچیک از آثار نسبت زبانی تازهای نمیآفریند. از این بابت فرقی نیست میان «صدای موسیقی»ِ «نادر مشایخی» و نشانههای اصیل ارتباطش با سرچشمه، «گنبد» و «پرنده و انسان تنها»ی «آرمین صنایعی» و سرگشتگی موسیقایی، «خودنگاره»ی «کاوه میرحسینی» و دشواریها منسجم ماندن و گسترش، «پژواکگویی»ِ «ارشیا صمصامینیا» و «زنگ رنگی»ِ «سوسن لولاور» با خصلت ترکیبیاش.
دو قلهی کنسرت، «عروج» و «دگردیسی»ِ میرحسینی نیز با همهی موفقیت اولی در برآوردن طنین رنگارنگ از اعماق پیانو و کامیابی دومی در خلق لحظات موسیقایی مواج و باوجود اجراهای تأثیرگذار و روحبخش «کامیاب بهرودی» پیانونواز و «علیرضا چهرهقانی» ویلننواز از آنها همچنان صدای درونیشان برای پاسخ خاموش بود. قطعات دستبالا اندک گرمای عاطفیای میتاباندند و از پدیدار و پایدار کردن نسبتی ساختاری در دل آن زبان -نسبتی که بهمثابه تصرف و گستراندن زبان باشد- پیاپی ناتوان میماندند. دمبهدم پاسخِ نایافتهی پرسش، سکوت، خاموشی، فریادوارتر میشد و آرامش را میآشفت که؛ این شاعری نیست. نوشتن با ترکیبهای پیشزاد است.
* به لاتین آوازِ بلند، آواز بزرگ.
۱ نظر