به عبارت دیگر جمالزاده و نیما با «زبان خودشان» آثاری به وجود آوردند که در حرکت جهانی مدرن، نماینده فرهنگ و هنر ایران بود. پیشگامان و معتقدان به ادبیات متجدد نمی خواستند زبان جدیدی به وجود آورند و حتی (در ایران) در فکر تغییر خط فارسی هم نبودند و برخلاف ادعای برخی، به دشمنی با ادبیات قدیم هم برنخاسته بودند. (استثنای عمده در میان احمد کسروی بود که او هم بیشتر تاریخ نگار بود تا ادیب و «زبان پاک» اش هم سرنوشتی مانند «موسیقی نوین و علمی» پیدا کرد).
ادبیات متجدد با تعهد به حفظ زبان فارسی، با یک سنت هزار ساله در ارتباط بود و از آن تغذیه می کرد. منتقدان شعر نوِ نیمائی، همه به این نکته اشاره دارند که «نوآوری» او با وجود نگاه او به اروپا، بدونِ رابطه با شعر کهن فارسی امکان نمی داشت. (۶)
به عبارت دیگر ادبیات متجدد ایران، شعر نو و نثر جدید، به راستی جدید و مدرن بودند و شاخه های تازه ای بودند که در شرایط جدید این زمان (یعنی ارتباط ایران با جهان و اروپا) بر درخت کهنسال ادبیات فارسی روئید و میوه های تازه و بدیع و مدرن به معنای «این زمانی» به بار آورد. در مورد علت های جدا ماندن و جا ماندن موسیقی ایرانی (همچنان که هنرهای تجسمی، نقاشی مجسمه سازی و معماری) از ادبیات بحث و نوشته ها و نقد و بررسی های مختلف و متفاوت موجود است.
علت اصلی و اساسی را باید در جایگاه های متفاوت ادبیات و دیگر هنر ها در جامعه ایران، جستجو کرد. موسیقی از دوران صفویه به بعد از جرگه علم و مقوله های جدی هنر و فرهنگ جامعه خارج شده و در مقولات سرگرمی و خوشگذرانی و در نتیجه لهو لعب و منهیات قرار گرفت. اگر افراد سرشناس و فرهیخته به موسیقی می پرداختند، سعی بر این داشتند که مشغولیت موسیقایی شان چون رازی در پرده بماند و مسلم است که در این باره به بررسی و پژوهش و نوآوری و فعالیت های علنی اجتماعی نمی پرداختند. به همین علت هم آنچه که از دوره صفویه به عنوان رساله های موسیقی در دست است، نوشته هایی هستند عامیانه و غیر علمی. (۷)
پی نوشت
۶- محمد حقوقی در شعر نو از آغاز تا امروز می گوید: به راستی در برابر ششصد سال فرهنگ در حال نزع (شعر بیمار پس از حافظ) سوای راهی که نیما برگزید چه راهی قابل گزینش و اعتبار بود؟ تنها طریقی که اگرچه اذهان معتاد به اعتیادی هزار ساله را در هم ریخت ولی ادامه راستین و صورت تکامل یافته شعر کهن بود.
۷- نگاه کنید امیر حسین پور جوادی، رساله در بیان چهار دستگاه اعظم، در فصلنامه ماهور شماره ۱۲ تابستان
۱ نظر