هر شب آهنگسازی
کمبود یا نبود رپرتوار معتبر و تحسینشده اولین چیزی است که پس از سه نوبت کنسرت (در دو شب) با عنوان «چند شب دونوازی همساز» در خاطر میمانَد. گویی مهمترین حکمت چنین کنسرتهایی بازنمودن جای خالی است و انگشت گذاشتن بر ناداری ما. رپرتوار کمشمار به جای خود، اغلب اجراها بیش از آن، در حکم تاباندن نور بر فقدان یا ناآشنایی با تکنیکهای آفرینش همنوازانه (یا همان فن تصنیفکردن همساز) در موسیقی کلاسیک ایرانی بودند. آنها به درجات پیام میدادند؛ برخلاف تکنوازی که خواه به صورت بداهه خواه به صورت ازپیشساخته، مجموعهای از فنهایش نزد موسیقیدانان ما کاملا درونی شده و گاه به بیان لفظی نیز درآمده، همنوازی حتا به قدر کافی تجربه هم نشده است. و این پیام تا حدودی درست است اما فقط تا حدودی.
آنچه در کنسرتها حقیقتا میشد شنید دونوازیهایی اغلب موازی (در لحظاتی حتا کاملا همصدا) با نمود پررنگِ فقر تکنیک آفرینش برای دوئتِ همگن بود. اینجا و آنجا ساز را به جواب آواز ساز دیگر واداشتن، اندکی تزئین کردن ملودی ساز مقابل، کمی تاخیر دادن، و گاهی هم سوال و جوابهای ساده مجموعهی تکنیکهای شناختهشده بلکه تا حدی کلیشهشدهی این نوع موازینوازی است. به جز لحظاتی کمدوام (مثلا در اجرای شروین مهاجر-مهرداد اعظمیکیا یا حامد فکوری-مقداد شاهحسینی) کموبیش بقیه حتا آنگاه که از بخشهای آوازی خارج میشدند و قطعهای مینواختند این فقر ملموس را به رخ میکشیدند و شنونده را با این پرسش رویارو میکردند که دونوازی چیست؟ یا چه باید باشد؟ یک نوع گروهنوازی مختصر که میانش نیز با تکنوازیهای معمول پر شده است؟
در این میانه آنچه فراموش شد یا بیشتر آفرینندگان از چیرهشدن بر آن ناتوان ماندند، دور کردن دو ساز همسان از پوشاندن یکدیگر بود و ازلحاظ آکوستیکی بامعنی نگهداشتن همنوازی. دشواری حفظ فاصله دو ساز از یکدیگر را گویا عمدهی نواگران دستکم گرفته بودند. یعنی آن اجراها هم که بیشتر محتوایشان آهنگسازیشده به شمار میآمد به طرزی حیرتانگیز ابعاد موسیقایی مختلف را مغفول گذاشتند؛ از میان چند عنصر نمایش امکانات تکنیکی ساز، صراحت و شیوایی ملودی، طراحی فرم، رنگآمیزی و بافت عمودی بهجز لحظاتی ناپایا تنها جانب نخستین را گرفته و حتا راه افراط پیموده بودند.
شگفتی از این ویژگیها سویهای تاریخی هم مییابد آنگاهکه نمونههایی را به یاد آوریم و با این پرسش بنیانکن روبهرو شویم که؛ چگونه حدود یک سده پس از چند دونوازی آموزشی وزیری، شش دهه گذشته از دوئوی دهلوی و تقریباً همان اندازه از دونوازیهای پایور، و سه دهه بعد از همنوایی علیزاده و تجربههای مشابه، هنوز میتوان در اینجا ایستاد که اکنون ایستادهایم؟ چگونه ممکن است تا این اندازه از دستاورد درسآموزِ تاریخ دور مانده باشیم؟ چه چیز تا این حد سد راه انتقال تجربهشده است؟ بیش از هر چیز دوری ما از تصنیفکردن و سادهانگاری آفرینش موسیقایی.
درست از همین روست که بهجای (یا علاوه بر) برنامههایی مانند «چند شب دونوازی» تا مدت مدیدی باید برنامهای با عنوان «هر شب آهنگسازی» ذهن و عملمان را تسخیر کند تا شاید از این رهگذر فقرمان در همنوازی همگن (و بسی موضوعهای دیگر هم) از میان برخیزد و به غنائی شایستهی ارائه تبدیل شود.
۱ نظر