فضایل اخلاقی یک معلم*
رسیتال پیانوی رافائل میناسکانیان، این کنسرتیترین پیانیست دو سه دههی اخیر با آن رپرتوار محترم و ارجمندش همانگونه بود که این روزها در همهی کنسرتها بوده است؛ پیرانهسر. پیرانهسریش توقفی را به یاد میآورد که از قضای روزگار چهار دهه پیش بر کار موسیقاییان در اوج فعالیت بسیاریشان سایه افکند و جامعه را از حاصل خلاقیتشان برای مدتی محروم کرد. افسوس که سایه برچیده نشد تا آنگاه که بسیاریشان دیگر توشوتوان سابق را نداشتند و تنها صدایی خوش و درعینحال دور از ایشان باقی ماند. و این نکتهای مکرر در مکرر است.
و اما، آنچه در این کنسرت به گفتنش میارزد کیفیت اجرای اصلی نیست بلکه نخست معجزهی ظهور «متین لادانی» است که پیشتر هم در «جایزهی پیانوی باربد» و تور کنسرتهای متعاقب آن علائمش پدیدار شده بود. بااینحال از همه مهمتر نکتهای است که برخلاف همیشه نه شرح فنی است و نه راز دیریاب زیباشناختی، بلکه ستایش فضیلتی اخلاقی است که کنش معلم/نوازندهی برجسته در قبال شاگرد/نوازندهی جوان در حال رشد، به زیبایی رقم زد. و شگفتا که آن فضیلت اخلاقی اگر نگوییم با ضد خودش آمیخته بود دستکم باید اعتراف کنیم همنشین دوری از آداب کنسرتی کلاسیک شد.
در یک حرکتِ تااندازهای آمیخته به نمایش یا هنرِ اجرا (Performance) و با خلف وعده در برنامهی از پیش اعلامشدهی رسیتال -که بهسادگی میتوانست با اعلام نام لادانی در بروشور، روی ندهد-، استاد نوازنده اعلام کرد خسته است و «شاگردش»، «پسرش» و «عزیزش» بهجای اسکرتسوی شمارهی ۳ شوپن که باید خود مینواخت، اسکرتسوی شمارهی ۴ را مینوازد.
لادانی در میان جوی آمیخته به گرمای محبت و مهربانی و تشویق با توانایی جوانانه اما هنوز به پختگی نرسیده اجرا کرد. طبیعی است. انتظارش میرود. همیشه اولین درخششها تا رسیدن به قله راهی دارد.
افزون بر درخشیدن یک پیانیست تازه برآمده آنچه در این کنسرت تحسینبرانگیز مینماید منش کمیاب معلم است که شاگرد را بهتر از خود میخواست و حمایت کرد تا در صحنهای که علیالقاعده ممکن است تا مدتها در اختیارش قرار نگیرد، به قوت سایهی استاد تجربه کسب کند و دیده شود . و چه کسی نمیداند این منش تا چه اندازه وارونهی کردار موسیقاییان سرزمین ما است (خاصه آنان که معلمِ تنها نیستند بلکه خود هنرمند اجراگر نیز هستند)؟
و سرانجام آنجا منش بزرگوارانهی یک معلمِ درستکار کامل شد که فراموش نکرد هر شاگرد بااستعداد توانا اگر از آغاز آموختهی ما نباشد حتماً دستپروردهی معلمی یا معلمانی دیگر است. سپاس میناسکانیان از معلم نخست لادانی (تامارا دولیدزه) بود که نشان داد موضوع فقط تبلیغ حلقهی شاگردان خودی نیست.
چنان منش و روش نیکویی به جای خود ارجمند، اما این میان تنها نکاتی برجای میماند؛ اندیشیدن به این که بهترین راه انجام و ابراز آن چیست؟ راههای زیادی وجود دارد که بتوان حق اخلاق معلمی بیحسد را به جای آورد. کدام بیشتر هدف را در بستری کاملا اخلاقمدارانه تحقق میبخشد؟ اعلام نام شاگرد از پیش را قبلاً یاد کردم. اما جز آن، مثلاً حضور شاگرد در یک یا چند قطعهی چهاردستی، بهکارگیری نفوذ استاد صاحبنفوذ برای گشودن در سالنهای معتبر به روی اجرای شاگرد و … نیز به ذهن میرسد. پس اکنون میشود گفت آن منش و روش آمیخته به طرز ابرازی سنجیدهتر است که میشاید هزار بار افزونش خواست.
پینوشت
* نسخهی اول این مرور کوتاه ابتدا در رسانهی نویز منتشر شد. پسازآن یکی از دوستان بسیار مورد اعتماد و تیزبین –که بهرغم درخواست من راضی نشد نامش را بهرسم امانتداری ببرم- نکاتی ظریف و درست را گوشزد کرد که به چشمم نیامده بود یا آمده بود و نادیده گرفته بودم. قانع شدم و به همین دلیل این نسخهی تغییریافته را برای بازنشر نوشتم تا تصویر بازنموده متوازنتر شود.
۱ نظر