گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

افق‌های مبهم گفت‌وگو (۲)


گفت‌وگو میان مخاطب/دریافت‌کننده و مؤلف


در چنین وضعیتی پیشاپیش گفت‌وشنود برقرار است. پس پرسش اصلی این است که دریافت‌کننده چه چیزی می‌تواند به مؤلف بازگوید؟ ساده‌ترین پاسخ واکنش ذوق است. مؤلفان در کنش و واکنش دائمی با مخاطبانشان گفت‌وگویی را شکل می‌دهند. دراین‌حال گفت‌وگو حول پذیرش و اقبال شکل می‌گیرد و نماینده‌ای برای «سلیقه‌ی» عمومی می‌شود. و آنجا رابطه‌ی گوینده‌ی محض-شنونده‌ی محض به یک گوینده/شنونده با گوینده/شنونده‌ی دیگر تغییر می‌کند که مؤلف نیز به «گفت» دریافت‌کنندگانش گوش بسپارد (۴).

مطابق انتظار این درک چندان عمیقی از گفت‌وگو به معنای مورد بحث این بخش نیست. آنچه عمیق‌تر است تلاش دریافت‌کنندگان است برای مفاهمه با دیگری از ورای تجربه‌ی دریافت. دریافت‌کنندگان در تجربه‌ی موسیقایی‌شان دست به مفاهمه با مؤلفی می‌زنند که در منشور اثر بازتابیده است (۵). مؤلف، حتا هنگامی که با دریافت‌کنندگانش درون یک فرهنگ، یک سبک یا … باشد، دیگری است ازآن‌رو که ۱- هر انسانی به اعتبار یکه بودن، برای انسان دیگر «دیگری» است و ۲- تجربه‌ی منحصربه‌فرد مؤلف در آفریدن اثر او را از دریافت‌کنندگان جدا و تبدیل به «دیگری» می‌کند. درنتیجه دریافت‌کنندگان با مؤلف گفت‌وگو می‌کنند و این گفت‌وگویی انتقادی (به وسیع‌ترین معنای ممکن) است. آنها بر سر دریافت و از خلال فرآیند دریافت (یا همان تجربه‌ی موسیقایی) گفت‌وگویشان را به قصد فهم اثر شکل می‌دهند. اینجا دیگر شنود یک‌طرفه در میان نیست. اگر بود تجربه‌ی موسیقایی یک شکل بیشتر نمی‌یافت و نمی‌توانست تا این اندازه رنگارنگ باشد.

بااین‌حال گفت‌وگو شکل کامل خود را نمی‌یابد مگر این که سهم دریافت‌کنندگان نیز بر سر میز آشکارا مؤثر باشد، یعنی آنان با مؤلف شراکتی کنند. چنین سهمی را نه در شکل پیش‌پاافتاده‌ی سلیقه‌ی عامه، که در کوشش آهنگساز برای چیره‌شدن بر دریافت می‌توان بازیافت. او می‌کوشد بر ادراک دریافت‌کنندگان دست یابد، یعنی هنگام سازمان دادن به ساختار اثرش دریافت‌کننده‌ای آرمانی یا تخیلی (ولو دست‌نیافتنی و هرگز ناموجود یا دست‌کم هنوز ناموجود) را مفروض می‌گیرد و منطق اثر را آن‌چنان طراحی می‌کند که قوای ادراکی دریافت‌کننده‌ی مفروض از دریافتن آن کامور شود. اینجا او، حتا اگر تنها خود را دریافت‌کننده شمرده باشد (دور نیست که مؤلف در لحظاتی بتواند «دیگری» خودش نیز باشد)، با کسی دیگر جز «خودِ» مؤلفش در حال گفت‌وگو است. نه آن که داشته باشد با موسیقی‌اش به دریافت‌کننده پیامی ابلاغ کند (گفت) بلکه دارد ساختار را براساس لذت زیباشناختی آن دیگری شکل می‌دهد (گو).

در این حال او شنونده است هرچند گاه (در مورد سنت‌شکنان) شنونده‌ی دریافت‌کنندگانی که در واقعیت باید از پسِ اثر و به‌وسیله‌ی آن توان دریافت بیابند. حتا شکاف زمانی هم نمی‌تواند در این وضع اختلال بنیانی چندانی ایجاد کند. بنابراین هنگامی که دریافت‌کنندگان موسیقیِ مؤلفی را درمی‌یابند که دیگر زنده نیست نیز گفت‌وگو به همان اندازه‌ی گذشته می‌تواند شکل بگیرد. چه بسا هر چه شکاف زمان بزرگ‌تر باشد گفت‌وگویی عمیق‌تر و اندیشه‌برانگیزتر پدیدار شود (۶).


پی‌نوشت

۴- در بدو امر ممکن است این وضعیت از گفت‌وگو با نوعی وضعیت عامه‌پسند که در آن هنرمند گوش به فرمان سلیقه‌ی عمومی است اشتباه گرفته شود. با این که یکی از حالت‌های خاص گسترش آن همین وضعیت عامه‌پسند (یا همان مبدا صنعت موسیقی) است اما لزومی ندارد چنین باشد. مؤلف در گفت‌وگو شرکت می‌کند، می‌شنود، می‌فهمد، اما همچون هر گفت‌وگوی دیگری ناگزیر نیست راه خود را تغییر دهد. به بیان دقیق‌تر گفت‌وگوهای دیگری برای کنش‌گری در سلیقه‌ی عمومی هم متصور است.

۵- من به خوبی از مشکلات فلسفی دریافتن اثر همچون فرافکندنِ مؤلف (Self Projection) آگاهم اما اینجا عامدانه آن را نادیده می‌گیرم زیرا قصدم نشان دادن افق‌های پیشاپیش موجود است و نه آنچه از نظر من می‌توان صدقش را اثبات کرد یا دست‌کم استدلالی قوی در حمایت از آن فراهم آورد.

۶- ممکن است اختلاف نظری پیش بیاید بر سر این که این اشاره‌ی آخر ما را به قلمرو گفت‌وگو با «دیگری» متن کشانده زیرا عملاً نمی‌توان حتا گفت‌وگویی از آن نوع که تبیین کردم با رفتگان شکل داد. اما صورت‌بندی این بخش نشان می‌دهد که لذت زیباشناختی دریافت‌کننده‌ای که برخوردش با اثر قطعاً در آینده است گفت‌وگو را شکل می‌دهد. اندازه‌ی زمان اینجا چندان اهمیتی ندارد. بااین‌حال اگر این توضیح را هم نپذیریم می‌توان این اشکال را ذیل بخش سوم تحلیل کرد.

آروین صداقت کیش

آروین صداقت کیش

متولد ۱۳۵۳ تهران
منتقد و محقق موسیقی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است