گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

ادای احترامی به یازدهمین و آخرین ترک آلبوم «مرثیه پرندگان»

ادای احترامی به یازدهمین و آخرین ترک آلبوم «مرثیه پرندگان»*


اوّل:
سهم دانش و تخصص و کارآزمودگی در استفهام اعماق و کرانه‌های یک قطعۀ موسیقی تا چه حد است؟ و سهم تاریخ و تبار و ریشه‌های آدمی چقدر؟ آیا یک ژرمن، به فرض که سال‌ها روی عناصر موسیقی دستگاهی ما کار و تحقیق کرده باشد، می‌تواند دیلمانِ دشتی و عراقِ افشاری را بهتر از یک ایرانی بفهمد؟ یا یک موسیقی‌پژوهِ ایرانی جاز و بلوز را بهتر از یک موزیسینِ سیاهپوست آمریکایی؟ همان جازیست آمریکایی رازِ زخمه‌های راوی شانکار را بهتر از یک هندو خواهد فهمید؟ یا همان هندو ارتعاشاتِ شامیسن و کوتو را بهتر از یک ژاپنی؟ یک موزیسینِ ژاپنی، هزاری هم که کاردرست، می‌تواند ادعا کند که کلزمر را بهتر از اشکنازی‌ها درک می‌کند؟



باری؛ برای پی بردن به اعماقِ جادویی که حُسنو – کلارینتیستِ کُردتبار اهل ترکیه – در این قطعه رقم زده است تنها موزیسین یا موسیقی‌شناس بودن کافی نیست. باید کُرد بود یا دست‌کم رگ و ریشۀ مشترکی با کُردها داشت برای «خوب» فهمیدنِ اینکه او دارد با سازش چه می‌کند. و چه «می‌گوید». این شرط نه فقط «شرط لازم»، که حتی می‌تواند «شرط کافی» هم باشد و آن شرط اولی را در سایۀ خود هضم کند. و همین شرط کافی‌، گذرنامۀ روادیدخوردۀ بهشتی خواهد بود که آدمی سوار بر امواج وُ ارتعاشاتِ ساز افسانه‌ایِ او بدان قدم می‌گذارد.

کاش می‌شد از ظافر یوسف پرسید که در لحظۀ خلق این قطعه و این آلبوم در کجاها سیر می‌کرده است؟ کاش می‌شد آن فضای جادوییِ حاصل از امتزاج آوای ظافر و نوای ساز حسنو – با آکومپاینیمنتِ منکوب‌کنندۀ پیانو و باقی سازها – را تا خودِ خود ابدیت ادامه داد. کاش می‌شد حُسنو شنلندریچی، این خدایگانِ زمینی، را از نزدیک دید و در برابرش به خاک افتاد. و کاش، ای کاش می‌شد وصیت کرد که این قطعه به‌جای هر آوا وُ نوای دیگری پس از مرگ گوش بازماندگان آدمی را بنوازد!


دوّم:
چطور می‌شود از شنیدن هزاران هزار بارۀ یک قطعه همچنان بغض کرد؟ چه اعجازی‌ست در این قطعه؟ در «موزیکالیتۀ محضِ» حُسنو؟ این چه سرّی‌ست در نوای کلارینت او که گویی تمامی اندوه و سرگشتگی بشری از آدمِ اوّلین تا خاتمِ آخرین یکجا در آن دمیده می‌شود؟ چه سحری‌ست در اسکَت‌سینگینگ‌های** ظافر یوسف که بشرِ رو به زوال را به یاد لحظۀ هبوط همیشه‌ وُ ابدی‌اش می‌اندازد؟


و چه نبوغی‌ست در آکومپانیمنت‌های پیانو که این‌طور چیره‌دستانه کمپوزیسیون قطعه را تکمیل کرده است؟


سوّم:
در پایان آتش‌بازی، حد فاصل دقایق چهار وُ هشت ثانیه تا چهار وُ سی‌ وُ دو، حُسنوی کبیر یک تم را با دو داینامیک متفاوت (بار اول فورته و بار دوم پیانو) تکرار می‌کند. حساب می‌کنم وزنِ چندهزار بغض بشری ماسیده است روی این چند نت ساده!؟

آین آزمون آخر است برای اینکه نتوانی نیوشیدن قطعه را با «چشمانِ خشک» به پایان ببری. و لعنتی همیشه کار خودش را می‌کند!
از آن شش نت لعنتی سخن می‌گویم؛ آن شش نت لعنتی!

آن شش نتی که در لحظات فرود سفینه و پس از آرپژ منکوب‌کنندۀ پیانو نواخته و دوباره در اکتاو بم با داینامیکی خفیف‌تر تکرار می‌شود، مستقیماً «قلبِ» مخاطب را نشانه می‌رود نه دستگاه شنوایی او را. این شش نت را باید با «قلب‌تان» بشنوید!

و سکوتی که پس از آن حاکم می‌شود به لحاظ مهابت شاید با سکوت فضای کیهانی قابل مقایسه باشد…

audio file
بخشی از این موسیقی را بشنوید

پی‌نوشت

* جهان موسیقایی گستردانیده‌ای که ظافر یوسف – عودنواز بلندآوازۀ تونسی – به همراه اعضای گروه همراهش، که هر کدام خود یک جهانند با تمام گستردگی و رازآمیزیش، در این «آلبوم آسمانی» خلق کرده‌اند را می‌شود هسته‌ای از مُدالیته‌های عربی توصیف کرد که با لایه‌هایی از جاز، راک و بارقه‌هایی از موسیقی روحانی پوشیده شده‌اند. آلبوم را می‌توان مصداق متعالی «موسیقی فیوژن» دانست که از حداکثر کثرت به حد اعلای یگانگی و وحدت می‌رسد، و حینی که دریچه‌های آسمان را به روی نیوشنده‌اش می‌گشاید، تقلاهای عقیمی که «داعیۀ تلفیق» دارند و جایی حد فاصل «کبک» و «کلاغ» درمی‌مانند را در قیاسی ناگزیر و ناگریز، رسوا می‌کند. اگرچه این نام ظافر یوسف است که در مقام مؤلف آلبوم و «کارگردان» آن می‌درخشد، ولی تصور این درجه از استعلاء بدون حضور بازیگرانی چون نیلز پیتر مولوار (ترومپت)، کریستین راندالو (پیانو)، ایویند آرسِت (گیتار الکتریک) و خصوصاً حُسنو شنلندریچی در جایگاه نوازندۀ کلارینت مثل تصورِ سینماییِ «پدرخوانده‌»ای بدون «براندو» و «آل پاچینو» دشوار خواهد بود! آلبوم در سال ۲۰۱۴ و توسط نشر «اُکه» منتشر شده است.

** اسکَت‌سینگینگ: نوعی «استفادۀ سازی از آواز» که بدواً از موسیقی جاز نضج گرفت و بعدها به ژانرهای دیگر موسیقایی راه پیدا کرد.

مهرداد قنبری

مهرداد قنبری

۱ نظر

بیشتر بحث شده است