دورهبندی تحولات موسیقاییِ ایرانِ معاصر عموماً بر مبنای دورههای سیاسی صورت میگیرد. مسأله این است که (برای مثال) وقتی میگوییم سهتارنوازی در دورهی پهلوی، کنارِ هم نشاندنِ یک موضوعِ هنری و یک دورهی سیاسی چنین پیشفرضی را پسِ خود دارد که سهتارنوازی با شروع و خاتمهی دورهی حکومت پهلوی، دچار تحولات بنیادی و تفکیکپذیر شده است.
چنین تقسیمبندیای در خصوص برخی موضوعات (مطبوعات برای نمونه) کاملاً منطقی است چرا که وضعیت و محتوای مطبوعات با تغییر دورههای سیاسی زیر و رو میشوند. اما در مورد موسیقی، چه دورهی سیاسی مانند پهلوی اول کوتاه باشد و چه مانند دورهی قاجار طولانی باشد، در هر دو حالت محل ایراد است.
در تاریخ هنر، موسیقی همواره آخرین پلهی ظهور و بروز تحولات (مکاتب هنری) بوده است. پرسش این است: آوازخوانی چگونه با گذر از دورهی پهلوی اول به پهلوی دوم تغییرات ملموسی به خود پذیرفته است که به دو دورهی مجزا بتوان تقسیماش کرد؟ (اگر هم چنان تغییراتی وابسته به تغییر حکومتها رخ داده باشد، هنوز این موضوع تبیین و بررسی نشده است) در مورد دورههای طولانی نیز چگونه میتوان پذیرفت که از آغاز تا پایان دورهی قاجار، وضعیت ثابتی بر هنر حاکم بوده است که میتوان به آسانی دربارهی تارنوازی دورهی قاجار صحبت کرد؛ به ویژه آنجا که صرفاً با استناد به چند نمونهی معدود از اواخر این دورهی پر فراز و نشیب، موضوع را به کل دوره نسبت میدهیم.
تقسیمبندیِ دورههای هنری در بهترین شکلِ خود میبایست مبنای هنری داشته باشد. شاید با دلایلِ متقن بتوان توضیح داد که اطلاق یک دوره هنری با انتسابش به یک دورهی سیاسیِ مشخص بهترین توضیح و تفکیک در خصوص ویژگیهای هنریِ آن دوره باشد اما قطعاً این موضوع در خصوص همهی دورهها صادق نیست یا دست کم تا حال با کاهلیها اساساً به این موضوع فکر و راهحلی برای آن پیدا نشده است.
در عناوین پایاننامهها یا آلبومهای موسیقی این نقص هر روز نمود بیشتری مییابد. در این نامگذاریها نوعی کمدقتی و شاید نگاه تجاری دیده میشود. تصور کنیم عنوان کتابی «نویسندگی در دوران قاجار» باشد و تنها به دو نویسندهی واپسین سالهای آن دوره اشاره شده باشد. فقدان اسنادِ اوایل و اواسط آن دورهی طولانی نمیتواند بهانهای برای تسامح و کمدقتی در انتخاب عنوان شود. این تولیدات، مستندات پژوهشهای آتیاند و عناوین اشتباه این آثار، گمراهکننده خواهند بود.
نویز
۱ نظر