برای او ایرانی ساختن امری نیست که باید از جایی وارد کرد، او لاجرم این گونه میسازد. یک بعدی کردن را به رسمیت نمیشناسد و در هم میریزد. برای ارکستر چنان مینویسد که انگار نوازندهای تار به دست، آزاد مینوازد. نوازندهای که ویژگیها و روابط درونی موسیقی ایرانی را کاملا درونی کرده و اکنون بیزحمتی آنها را به سر پنجه میآورد.
به جای آن که شعری یا مضمونی را از کسی وام گیرد به سراغ منبع اصلی میرود: بانک واژگان و ساختار نحوی؛ در نتیجه او چیزی میآفریند که هویتی ایرانی دارد، به گوش آشنا میآید اما نمیتوان به قطعیت گفت آن را پیش از این در کجا شنیدهایم.
خود آن هم به یک ملودی قابل تکرار در قطعهای دیگر تبدیل نمیشود؛ از این نظر کاملا خارج از دایرهی گفتمانی است که شرح آن رفت.
ایرانی بودن برای او نوعی جوهر است که در بهکارگیری ساختارهای پایه موجودیت مییابد. خون ایرانی در دشتی است بدون آنکه به هیچ دشتی شناخته شدهای شبیه باشد. اما آیا موسیقی او در همین سطح متوقف میماند؟
آیا تنها موفق شده است بازشناسی محوی در ذهن شنونده تداعی کند بدون این که شنونده احساس کند ملودیای را میشنود که از پیش آشنا است؟ اگر چنین باشد کار چندانی صورت نگرفته است.
این را میشد از طریق آفریدن ملودیای بدیع نیز به دست آورد. با کمی دقت میتوان فهمید که هر تصنیف تازه و بدیع دارای این شرایط است. در مورد هر کس که ملودیای جدید در موسیقی ایرانی بیافریند میتوان همین جملات را گفت.
پس او چه کرده است که با دیگران تفاوت دارد؟ جز به کار گرفتن روابط ژرفتر موسیقی دستگاهی در بعد ملودیک برای آفریدن اثری که خون ایرانی در رگهایش جاری باشد، او گفتمان موسیقایی ژانر یا گونهی خودش را هم دگرگون کرده و این مهم را با ایجاد تغییرات اساسی در ابعادی بیش از ملودی به انجام رسانده است. درست به همین دلیل است که کار او را حرکتی مهم در موسیقی سمفونیک ایرانی میدانیم. حرکتی که در دورهی خودش آنچنان که باید دیده نشد.
رهبری علاوه بر تغییر دادن نگاه به ملودی، جملهبندی و از آن طریق فرم را هم دیگرگون میکند. از سوی دیگر بافت اثر وی نیز تحت تاثیر همین نگاه متحول شده قرار گرفته و از هنجارهای دورهاش دور میشود. جملات ساختاری پیش رونده و خطی دارند. هیچ یک از جملات به شکل صریح تکرار نشده بلکه با تغییراتی خرد به سوی نغمهی مرکزی (سل) کشیده میشوند و هر بار با شکلی تازه.
این گونه پیش رفتن بدون بازگشت را در ساختار ژرف موسیقی ایرانی هم میتوان یافت: واحدهای اجرایی لزوما به تکرار نمیانجامد، بلکه از دل یکدیگر میشکفد. از آغاز تا پایان دیگر بازگشتی نیست، ساختار جملات به ترتیبی پیشرونده موجودیت پیدا میکند. در طول محور زمان جملات میغلتند و آینده همیشه با گذشته متفاوت است.
دقت کنید؛ متفاوت نه بیارتباط. این روندگی به این معنی نیست که قطعه شرحه شرحه شده و چندین تکهی مجزا دارد که به ضرب نامگذاری کنار هم جمع شدهاند. آنها با هم ارتباطی انداموار دارند که در این قطعه از طریق حرکت به سوی یک نغمهی مرکزی خود را نشان میدهد. همچنین ملودیها تزیین شده هستند. در ساختمان آنها تزیینات و الگوهایی دیده میشود که میتوان آن را به موسیقی ایرانی منسوب کرد.
روزنامهی اعتماد
۱ نظر