تنها پس از آن است که مهارت عملی با حوزۀ بسط و گسترش خلاقانۀ خاص خود، به دانش تجربی ژرف و درونی شده (که ضرورتاً از آگاهی علمی و یا تجربی می آغازد و شهود طبیعی را برمی انگیزاند و شکل می بخشد تا به آن مرکزیت بخشد) می پیوندد تا تحقق ایده ها ممکن شود. در واقع این روندی خطی و یکسویه نیست، بلکه در سرتاسر این جریان است که معرفت حسی متعین و خاصی شکل می گیرد که غایت کنش هنرمندانه و مبدأ ظهور فرم است. همینطور هرچه دانش و مهارت گسترش یابد ایده پردازی متأثر می گردد و هرچه ایده پردازی بسط و گسترش یابد حوزۀ مهارت و دانش نیز به جنبش وادار می شود. اما اگر دانش در سطح آگاهی علمی و یا تجربی باقی بماند، نمی تواند بطور مؤثر در این فرایند درونی خلاقه شرکت جوید و نیز اگر اساساً ایدۀ اولیه ای شکل نگیرد دیگر تحقق بخشیدنی نیز وجود نخواهد داشت.
بینش تجربی با رهیافت تبیین محور خود، تنها قادر است شناخت کمّی از اصوات را جایگزین فهم کیفیات حسی اصوات سازد. چنین شناختی نه تنها ضرورتاً وابسته به مجموعه ای از الگوها و سرمشق های ثابت و تکرارشونده است بلکه روند خلاقه ای را که می باید از ظهور ایده تا تحقق آن دنبال گردد از میان می برد.
از این جهت است که بسیاری از سازندگان امروز بخش عمده ای از تلاش خود را وقف واکاوی تجربی سازوکار مکانیکی و آکوستیکی مجموعه ای از سازهای کلاسیک می کنند تا کیفیات صوتی آنها را بازتولید کنند. همچنین در مواردی عمیقاً مشابه، برخی از فعالیت های علمیِ صورت گرفته بر روی سازهای کمتر تکامل یافته، بیانگر صرف نیرویی قابل توجه به جهت ایجاد تغییراتی جزئی در راستای بهبود کیفیات طبیعی اصواتی است که ساز می تواند تولید کند، بی آنکه در عمل بدنۀ کلّی ساز برای چنین اهدافی سامان یافته باشد.
این در حالیست که پیشتر دانش تجربی ژرف و درونی شده را بخشی از روندی دانستیم که در آن شهود طبیعی نسبت به ساز و کیفیات آن شکل می گیرد. در واقع با گسترش دانش تجربی، این شناخت و درک ما از کیفیات اصوات نیز هست که رشد و عمق پیدا می کند. سازنده ای که نسبت به آن مجموعه از عملکردهای فیزیکی در ساز که منجر به تولید صوت می شوند فهمی برآمده از شهود طبیعی دارد، دیگر صوت را به عنوان مقوله ای مستقل و مجزا نمی شناسد بلکه درک صوت برای او به منزلۀ درک این عملکردها نیز هست.
حال اگر این عملکردها را در تعامل با مجموعۀ پویا و پیچیده از کنش و واکنش های متقابل میان ساز، نوازنده و محیط که عمل خلق و شنیدن نغمه را با توالی ها و دینامیک های متنوع ممکن می سازد تصور کنیم، می بینیم که در واقع پای چگونه روند خلاقه ای در میان است. روندی که در بینش محض تجربی، اثری از آن یافت نمی گردد.
۱ نظر