گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

خودآموختگی؛ از ورطه های تکرار تا هاویه های توهم (۳)

برخلاف نظام سه جزیی که دارای فضایی ملتهب و خلاق است، نظام آموزشی دوجزیی چنین نیست. در این نظام مراحل زیر طی می شود:

۱- در مرحله اول کاری که شاگردان باید از طریق تالیف از منابع موجود انجام دهند استاد خود انجام می دهد بنابراین این او مجموعه یی بسیار مشخص را به عنوان منبع غیرقابل نقد تدارک می بیند.

۲- کاری که شاگردان باید انجام دهند ریزش این متون به درون ذهن و تاب آوردن است. آنها خوب می دانند تنها می توانند در محدوده این آرا به پدیدار بیندیشند. از این رو برای راحت کردن ذهن خود، پدیدار را به کنار گذاشته و با این آرا به صورتی که سرانجام یک نظر مطلق نهایی از آنها پدید آید رابطه برقرار می سازند.

با یک دقت بسیار مهم درمی یابید در نظام مسلط آسکولاستیک تنها می تواند تحلیل استدلالی به کار گرفته شود حال آنکه در نظام خلاق که موضوعش اتفاقاً رهایی از اینکه خشک شده است علاوه بر حضور تحلیل استدلالی، تحلیل انتقادی نقشی بسیار حساس و مهم بازی می کند. برای آنکه خواننده بتواند تمایز این دو نوع تحلیل را دریابد تنها کافی است به نکات زیر توجه کند:

۱- در تحلیل استدلالی منطق های موجود و نظر برای تبدیل اطلاعات موجود به آگاهی به کار گرفته می شوند بنابراین تحلیل استدلالی یک تحلیل دوزمانه است. عقول یا آرا و اطلاعات به تمامی محصول گذشته اند که طی فرآیند تحلیل استدلالی در اکنون متجلی می شوند.

۲- در تحلیل انتقادی با نظامی سه زمانه روبه رو می شویم. یعنی علاوه بر معقول و تجربیات، تخیل نیز به صورت خواسته یا آرمان ظاهر می شود و این هر دو در اکنون به صورت همزمان تجلی پیدا می کنند.

بنابراین تحلیل استدلالی فرآیندی تکراری پدید می آورد اما مهم ترین ارزش آن که غیرقابل انکار است و امتیاز آن است، تجلی عملی تبدیل اطلاعات به آگاهی است. اگر تحلیل استدلالی وجود نداشت آنگاه اطلاعات میدان تحرک عملی خود را پیدا نمی کردند. در مقابل تحلیل انتقادی نوعی دستگاه برای زایش منطق هاست. به این ترتیب دو میدان تحلیلی پدید می آید که در اولی منطق ها زاییده می شوند و در دومی به کار برده می شوند. اکنون معلوم می شود نظام آسکولاستیک مسلط توان تحمل حضور تحلیل انتقادی را ندارد و خود را در حصار منطق های موجود زندانی می کند در حالی که باید توجه داشت حضورش دارای این ارزش است که از فرآیندهای آنارشیک و گاه بیراهه رفتن ها جلوگیری می کند.

برای نمونه می توانیم به رویداد اسفبار از بین رفتن بسیاری از ساختارهای آسکولاستیک در شاخه های مختلف هنر در ۳۰ ساله اخیر اشاره کنیم که متاسفانه موجب ظهور گرایش های آنارشیک در فرآیندهای آوانگارد شده است. در مقابل آنچه ارزش تحلیل انتقادی را غیرقابل انکار می کند نقشی است که این تحلیل و حضور فعالش در ایجاد خلاقیت های زایا بازی می کند. به این ترتیب اکنون می توانیم خودآموختگی را توضیح دهیم.

محسن قانع بصیری

محسن قانع بصیری

۱۳۲۸-۱۳۹۶ تهران

نویسنده و نظریه پرداز در زمینه های اقتصاد، فرهنگ، هنر و مدیریت

دانشکده علوم رشته شیمی دانشگاه تهران و دانشگاه جیورجیا آمریکا

۱ نظر

بیشتر بحث شده است