اگر به تجربیات تاریخی جوامع بشری، خصوصاً هرآنجا که جریانی از شکوفایی و بالندگی ظهور یافته است، با دقتی کافی بنگریم، می بینیم که هیچ حرکت حقیقی و پرتداومی را در مسیر راستین هنر و دانش نمی توان یافت که از یک بستر غنی تفکر بی بهره و عاری بوده باشد. گذشتۀ تاریخی ما به عنوان ملتی کهن، خود سرشار از اینگونه تجربیات پرمایه است و تنها کافی است کمی هوشیارانه تر با آنها مواجه شویم…
تفکر اصیل همواره به مثابه نیرویی وجودشناسانه، بعدی از وجود را که با افق گذشته پیوندی ژرف دارد، یعنی تاریخیت (به مثابه واقعیتی وجودی که خود را به ویژه در نحوۀ خاصِ در جهان بودن ما آشکار می کند) به عنوان مبدأ و بستر حرکت، به بعد دیگر وجود یعنی پرمایه ترین صوَر آرزومندی و اشتیاق، که همان افق آینده است، پیوند داده است.
در این بین اما، در هرکجا که حرکت از تفکر اصیل بی بهره ماند، صورت هایی از آن آشکار شد که یا در برقراری هرگونه پیوندی با واقعیت بالفعل ناتوان بود و یا چون افقی برای آینده متصور نبود، نیروهای خود را در ورطه های تکرار و فراموشی ناشی از آن به هدر داد. باید توجه کرد که متفکر حقیقی، یعنی کسی که متوجه امر وجودی و کسی که پرسندۀ از وجود است، بنیان های تفکر خود را بی وقفه به محک واقعیت می زند و نه بالعکس!
آنچه که در این نوشتار آمده، مبین کوششی است برای فهم معضلات موسیقی ما _خصوصاً آنجا که به نحوی با موجودیت پدیداری آن و گسترۀ وسیع ساختارهای تحقق موسیقی، به عنوان نمونه موجودیت سازهایمان، ارتباط می یابد_ از دریچه ای تاریخی؛ و سپس، خود طرح موضوعی است برای همسخن شدن پیرامون یک مسألۀ جدی، یعنی مسألۀ ما، چرا که اگر (و تنها اگر) ما، به عنوان یک ملت، امروز در هنر و اندیشۀ خود با بحرانی مواجهیم، و اگر (و تنها اگر) به واقع دغدغۀ مشترک برون رفت از این بحران را داریم، اتفاق روشنتری از ایجاد بسترهایی برای همسخن شدن متفکرانه و به تبع آن، ایجاد یک جریان انتقادی از تفکر و حرکت، نمی توان متصور شد.
به نظر می رسد وضع امروز جریان تفکر در این سرزمین، خصوصاً آنجا که به نحوی با هنر موسیقی ارتباط می یابد، از بحران دور نباشد. آشکارترین صورت این بحران را شاید در فقدان یک گفتمان انتقادی واحد، یعنی گفتمانی که به سبب آن نیروهای پراکندۀ فردی در جهت شکل گیری یک نیروی پیشبرندۀ تاریخی انسجام و وحدت یابند، بتوان مشاهده کرد. البته این مسأله ای تازه و صرفاً اینجایی نبوده و نیست و ریشه هایی عمیق خصوصاً در سرتاسر جریان تاریخی دارد. اما هرآنچه که هست، ما امروز صوَر گوناگون و خاص آن را شاید آشکارتر از هر زمان دیگر در هر گوشه ای که بنگریم، بتوانیم بینیم.
۱ نظر