نگاهی به کتاب هشت گفتار دربارهی فلسفهی موسیقی به قلم داریوش صفوت
پیشزمینهها
نوشتن دربارهی فلسفه، مدتی است که به مد روز بدل شده است. هر نوشتهی سختفهمی که چند سوال (احتمالاً) بنیادی نیز در آن به بحث گذاشته شده باشد؛ جدا از رهیافتی که نویسنده برای حل آنها ارایه میکند یا میزان موفقیتی که بهدست میآورد، فلسفه نام میگیرد. به وفور واژهی فلسفه به جای دلیل یا هدف یا… به کار میرود، بی آنکه در حقیقت نزدیکیای میان گفتار مطرح شده و روشهای فلسفه به عنوان یکی از بنیادیترین شیوههای اندیشیدن بشر وجود داشته باشد. این مد شدن فلسفه باعث شده نوشتههای کممایه دربارهی آن زیاد شود.
کممایه، به این علت که خواندن و اندیشیدن حرفهای دربارهی فلسفه به غایت دشوار و نیازمند تلاش و صرف وقت بسیار است. دلیل روشن است: کمتر کسی برای پیوستن به مدی گذرا تلاش زیادی به خرج میدهد.
در این وضع هر کسی لختی دربارهی مسایل اندیشیده و استدلال کرده (که بیشک در زندگی اکثر انسانها دستکم یک بار رخ داده)، یا با دوستی بر سر موضوعی مباحثه کرده باشد؛ نتیجهی این گفتوگو را فلسفه تلقی کرده و خود را موظف میداند دیگران را از فیض این کندوکاو ذهنی بیبهره نگذارد. نمونههای بسیاری از این نوشتهها جامهی کتاب پوشیده و تعداد بسیار زیادتری هم به مقاله تبدیل شده و نام فلسفه را نیز زیور خود ساختهاند.
اما در حوزهی موسیقی، جایی که متفکران فارسی زبان کمتر به آن پرداختهاند، چندی است گرایش به این گونه فلسفهنویسیها ظاهر شده است. اکثر نویسندگان علاقهمند به این روش از دستورالعمل سادهای پیروی میکنند؛ انتخاب یکی از مسایل حل نشدهی (یا حل شدهی) موسیقی، کپی کردن چند جملهی پرطمطراق به ظاهر فلسفی، بهکارگیری نام ناآشنای چند رشته از پژوهشهای فلسفی و ترکیب کردن آن با واژهی موسیقی، کمی چون و چرا و احتمالاً در بهترین موارد کمی هم استدلال. نتیجه، بیشتر اوقات مقالاتی فلسفینما و نه فلسفی است. مقالاتی که تنها موفقیتشان نمایشی از فیلسوف بودن نویسنده و فریفتن خوانندگان ناآشنا است.
اینگونه نوشتهها نه تنها هیچ نکتهی فلسفی (و در بیشتر اوقات غیرفلسفی) به خواننده نمیآموزد، که بیشتر نوآموزان را نیز دربارهی حقیقت تفکر فلسفی به دو صورت به اشتباه میاندازد. اول کسانی را که اعتماد به نفس بیشتری دارند وا میدارد، فکر کنند از این راه آسان میتوانند فیلسوف شوند، و در دل عاشقان مد فلسفه رخنه کنند و به شهرتی دست یابند؛ قدر بینند و بر صدر نشینند آن هم به قیمتی ارزان.
دوم کسانی غیر از دستهی اول، که شمایل ترسناک و متفکرنمای چنین مقالاتی آنها را میرماند. البته آنها نیز همچنان جزء تشویقکنندگان نویسنده خواهند بود. اینها از طریق ترسشان توهم تک بودن و باسواد جلوه کردن را در نویسندگان شبه فیلسوف تقویت میکنند. چنانکه دستهی اول نیز همین کار را با اشتیاق به قرار گرفتن در حلقهی خاصهی فیلسوفنماها انجام میدهند.
نسل بعد خوانندگان هم این نوشتهها را جزیی از مرجع اندیشهی فلسفی میپندارند و همینطور اشتباه ادامه مییابد و پخش میشود. این موضوع گاهی چنان شدت پیدا میکند که به نظر میرسد بهتر است دربارهی چیزی که نمیتوان درست به آن پرداخت، اصلاً حرفی زده نشود. چرا که در غیر این صورت علاوه بر اینکه نوشتهای که به وجود میآید واجد ارزش کمی است، راه نیز برای به وجود آمدن نوشتههای با ارزش دشوار میشود.
فرهنگ و آهنگ شمارهی ۲۳ و ۲۴
دستتان بااین مطالبی که می نویسید درد نکند!فقط سایت شماست که من را به آینده ی موسیقی ایران امیدوار میکند و خوشحال میشوم میبینم هنوز به موسیقی به عنوان علم نگاه میشود و نه فقط اینور و آنور کنسرت دادن و مرغ سحر خواندن و تشویق شدن و تجارت موسیقی…مثل خیلی از اساتید!
خوانندگان عزیز،
به مناسبت چاپ دوم کتاب «هشت گفتار درباره ی فلسفه و موسیقی»، محمود خوشنام یک نقد و معرفی کوتاه با عنوان «باور سنتگرایان در عرصه موسیقی، نگاهی به ‘هشت گفتار در فلسفه موسیقی’» نگاشته است، آن را می توانید در این نشانی بخوانید:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/03/120328_l41_l13_music_philosophy_safvat.shtml
ای کاش نوشته تان با ذکر جند نمونه (مصداق) وتحلیل ان ها پر بار تر می شد و قضاوت را به خواننده وا می گذاشتید