گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

همه چیز به جز فلسفه و موسیقی! (۳)

گزارش نخست: مطابقت

نکته‌ی کلیدی گفتارهای این متن در یک اشاره‌ی کوتاه در پیش‌گفتار گفتار سوم آمده: «اصل موضوع در این گفتار، اصالت عرفان است.» (ص ۳۷) این مطلب که در اینجا به روشنی بیان شده در قسمت‌های دیگر نیز بدون شرح رعایت شده. اما در این گفته اولین تناقض مهم با ادعای کتاب پیدا می‌شود؛ فرض سخن عرفانی بر خردورزی به مفهوم فلسفی آن نیست بلکه بی‌شمار عارفان به مذمت این‌گونه تفکر پرداخته و در رد آن کوشیده‌اند.

به بیان دیگر پیرو تفکری که برای فلسفه‌ی توانایی راه یافتن به حقیقت امور و بازنمودن آن قایل نیست، می‌کوشد تا حقیقت موسیقی را از راه فلسفه بیابد و آن را منعکس سازد. «منظور [از اثر مسمای موسیقی] این است که راهی روشن به سوی حقیقت موسیقی بیابیم. بزرگان عرفان این راه را یافته و خود پیموده‌اند و به ما نیز نموده‌اند» (ص ۴۳) و درست در همین سخن است که تناقض ظاهر می‌شود؛ اگر چنین باشد که به زعم صفوت هست، تفکر فلسفی به چه کار می‌آید؟

کافی است برای دانستن حقیقت موسیقی از همان عرفا که راه را پیموده‌اند درباره‌ی آن سوال شود. هر گونه تلاش دیگری برای روشن‌تر کردن موضوع از این دیدگاه، لاجرم به شرح بیشتر راه همان عرفا منجر خواهد شد و چیزی بر قوت راه‌حل‌های فلسفی مسایل نخواهد افزود.

از سوی دیگر معدود لحظاتی که به دلیل سرشت استنتاجی و استدلالی مسایل مورد بررسی،‌ او عملاً در حال تفکر فلسفی است، به همین تناقض دچار می‌شود. تناقضی که پیشینیان او نیز بدان دچار بودند. برای روشن شدن مطلب آوردن مثالی از «مولانا» مفید است:

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی‌تمکین بود

در اینجا مولانا که سخت از استدلالیان آزرده‌‌دل به نظر می‌رسد همان روش آنان را به کار می‌بندد تا ثابت کند که آنان را در رسیدن به حقیقت پای رفتن نیست. در حقیقت او نیز برای رد استدلالیان، استدلال می‌کند! وضعیت نوشته‌ی صفوت نیز بدین‌گونه است؛ نام کتاب فلسفه‌ی موسیقی است اما درون کتاب ضمن تلاش برای فلسفی جلوه کردن، اندیشه‌ای مطرح می‌شود که زیاد رابطه‌ی نزدیکی با فلسفه و خرد انسانی ندارد.

البته کلامی که نویسنده در چند مقاله به کار می‌برد شمایلی فلسفی دارد. او بعضی اصطلاحات فنی فلسفه‌ی اسلامی را به کار می‌گیرد اما اندیشه‌ی خود را به قالب آن می‌ریزد. او پروای تطابق آنها را با فلسفه ندارد (۱). به همین دلیل روند بسیاری از بحث‌ها در کتاب از منطق شروع شده اما هنگام نتیجه‌گیری و برای تمام کردن حجت، دست به دامان شعری یا گفته‌ای از یکی از عرفای بزرگ زده و حرف خود را به کرسی می‌نشاند.

این روش که با منطق سخن عرفانی نزدیک‌تر است در جای‌جای متن دیده می‌شود. برای نمونه در بحث مربوط به «اثر اسم موسیقی» پس از آوردن جمله‌ی «مقصود ملحوظۀ موسیقی، علمیت این اسم است به آهنگ‌های واجد شرایط ملحوظه» (ص ۴۲) و توضیح دادن اصطلاحات موجود در این عبارت از حدیث «الاعمال بالنیات» و ضرب‌المثل «از کوزه همان تراود که در اوست» یاری گرفته و به این نتیجه می‌رسد: «منظور از جملۀ [بالا] این است که در نظر عرفا، لفظ موسیقی اختصاص دارد به آن آهنگ‌هایی که واجد شرایط مزبور باشد.» (ص ۴۲)

ضمن اینکه نامشخص است که چرا او به گفته‌ی خودش «آیین شناخت موجود از دیدگاه عرفانی» را برای شناخت موسیقی به کار می‌گیرد اما آن را فلسفه نام می‌نهد؛ همین روش شناخت را هم که کمتر آیین شناخت عرفانی (۲) است به خوبی انجام نمی‌دهد. تنها در یک نکته است که او به کنه آن روش شناخت عرفانی که در جاهای مختلف بدان اشاره می‌کند، نزدیک می‌شود.

این درست همان جا است که از مقوله‌ی تحسس سخن می‌گوید و می‌نویسد: «ولی تحسس به آن صورت که در موسیقی عرفانی مطرح است کاملاً عینی است» (ص ۴۶) و از این راه نتیجه می‌گیرد که انسان برای درک موسیقی نیاز به هدایت مربیانی دارد که خود راه را رفته باشند.

پی‌نوشت‌ها

۱. ممکن است بعضی هم با معنای اصلی‌شان در فلسفه‌ی اسلامی نزدیک یا حتی کاملاً منطبق باشد اما روش کلی تفکر اوست که در اینجا با آنها همخوانی ندارد.

۲. شناخت عرفانی چنان‌که صفوت بارها در کتابش می‌گوید با اندیشیدن درباره‌ی راه به دست نمی‌آید بلکه با رفتن در راه است که می‌توان به آن رسید.

آروین صداقت کیش

آروین صداقت کیش

متولد ۱۳۵۳ تهران
منتقد و محقق موسیقی

دیدگاه ها ۴

  • آقای صداقت کیش
    نقد زمانی ارزش واقعی خود را پیدا می‌کند که شخص نقاد با استفاده از عقاید خودش ، موضوعات مورد نقد را جمع بندی نماید . شما توان این جمع بندی را دارید ؟

  • موسیقی هیچ فلسفه ” آشکاری ” ندارد ! فقط نت هایی از آن به گوش میرسد که به قلب و روح انسان نفوذ میکند و اینکه عرفان و فلسفه را به بکدیگر مرتبط کنید کاملا متناقص یکدیگر هستند ، و اصولا فلسفه مطلوبیت و قاطعیت ندارد و بازتاب آن برای هر کسی با اندیشه و ایدئولوژی های مختلف متفاوت و نسبی است . و موسیقی هم مصداق همین موضوع است و فقط ” عرفان ” را دربرمیگیرد آن هم با نت های عاری از مفهوم که در ظاهر پوچ و توخالی هستند و تداعی گر ” موضوعیت ” خاصی نیستند بلکه تداعی نوعی عرفان در اندیشه ما است .

  • کاش این عینک کج بینی را بردارید واین قدر ظالمانه نوشته های این انسان شریف را بمباران نکنید . ما در ایران از این دست کتابها نداریم و معرفت حکم میکند که در کنار این همه فلسفه بافی هائی که کردید از محاسن و نگاه زیبای این نویسنده چند کلمه ای هم ذکر میکردید . چون اگه کسی نوشته شما را بخواند و این کتاب زیبا را نخوانده باشد فکر میکند که این نویسنده چه بلائی سر علم فلسفه آورده است . این طور نیست ؟

  • با نام و یاد خالق هستی : با تشکر از استاد عزیز آقای صفوت که سالیان سال در این باب زحمت فراوان در حوزه ی ادب و هنر کشیداند و از اساتیت برجسته دانشگاهی کشورمان می باشند . دوما برای دوستان عزیز که هریک در این باب نظرات خود را می گویند پیشنهاد می کنم جهت آشنائی با اصل مطلب و فلسفه موسیقی لطفا کتاب ( ۸ گفتار در باره فلسفه موسیقی )را مطالعه نمائید و بعد از آن نظرتان را ارئه فرمائی تا مورد استفاده کاربران عزیز قرار گیرد .

    با تشکر :۲۰/۱۲/۸۸

    مکانها بی مکان گردد زمینها جمله کان گردد
    چو عشق او دهد تشریف یک لحظه دیاری را

بیشتر بحث شده است