گزارش سوم: محک
پایهی اندیشهی موسیقایی صفوت (و البته بسیاری از همفکرانش) بر نوعی ارزشگذاری دوگانی (ثنوی) قرار دارد. در این نظام، ارزشگذاری بر اساس نزدیکی موسیقی با آن چه او مرجع دستگاه ممیِز خود میداند، صورت میگیرد. مرجع دستگاه تمییز او چنانکه پیش از این نیز اشاره شد، «اصالت عرفان» است. این اصالت برای او امری پیشینی است.
در حقیقت صحت این امر با استنتاج به دست نیامده بلکه پیش از هر گزارهی دیگری پذیرفته شده و بیشتر از جنس اعتقاد مذهبی است. برای مثال: «ردیف به اصطلاح امروز، «متد» تعلیم موسیقی اصیل ایرانی است. منتهی متدی که طبق مقتضیات روحیهی عرفانی به وجود آمده…» (ص ۱۹۹) این گزاره که به خودی خود- مانند هر عبارت دیگری- ممکن است درست نیز باشد، بدون هیچ ارایهی دلیل یا سابقهای نوشته شده.
در اینجا بر خلاف موارد قبلی حتی تلاشی هم برای شباهتیابی صورت نگرفته است. یا این ادعا «موسیقیای که امروز در ایران به نام اصیل معروف شده است، اساساً عرفانی و روحانی است.» (ص ۱۸۳) که باز هم جز چند ادعای مبهم دیگر چیزی برای تایید آن نمیگوید. یا «[…] بین عرفان و موسیقی ایران، از همه جهت پیوندی ناگسستنی وجود دارد […]» (ص ۱۷۶). یا «خوشبختانه موسیقی اصیل ایرانی ذاتاً مقولهای است عرفانی […]» (ص ۹۹) همهی این عبارات حکایت از پذیرفته شدن این حکم دارد.
در مواردی مانند این چون صحت فرض پیشاپیش مسلم است، جای فرض و حکم عوض میشود و اثبات نیز معنایش ارایهی مثالهایی (و نه اسناد) برای محکم جلوه دادن این حکم است. بر خلاف روشمندی منطقی که فرض را در ابتدا گرفته و سپس سعی میکند با ارایهی دلایل به حکمی کلی برسد، در اینجا حکم از پیش وجود دارد؛ وظیفهی متفکر توجیه آن است.
وقتی پای توجیه به میان میآید، دور از ذهن نیست که دقت دلایل ارایه شده نیز چندان زیاد نباشد، چرا که صحت گزاره از پیش پذیرفته شده و دقت و قوت دلایل ارایه شده در اثبات (توجیه) آن نقش چندانی ندارد. شاید تنها نقشی که برای آن میشود قایل شد، متقاعد کردن خوانندهی تقریباً همفکر است.
پس از تثبیت این حکم اولیه به روشی که به آن اشاره شد، صفوت دستگاهی را میسازد که در آن دو نوع موسیقی وجود دارد. این دو نوع موسیقی را میتوان خودی و غیرخودی (نسبت به اندیشهی نویسنده) (۱۴) نامید. او این دو نوع را با دواصطلاح مطبوع و موثر از یکدیگر جدا کرده و آنها را به ترتیب چنین تعریف میکند: «[…] آن چیزی است که برای طبع و مزاج مفید و مطلوب است.» و « آنچه مزاج را از درستی بگرداند و طبع را به کژی و کاستی بکشد (که عمر را هم کوتاه میکند)، «موثر منفی» است و چنانچه لذت ذهنی یا جسمی ایجاد کند […] آن را «موثر مثبت» میخوانیم.» (ص ۸۲) در ادامه، وی جدولی از عوامل موسیقایی را میآورد که به نظرش در موسیقیِ موثر و مطبوع متفاوت است.
با بررسی این جدول تضادهای اصلی میان موسیقی خودی و غیرخودی مشخص میشود؛ مسالهی اصلی برایش این است که اعلام دارد، به هر حال موسیقی خودی، مطبوع است و دیگری موثر. به این شیوه دو ایراد عمده وارد است. اول اینکه بر اساس تعاریف خود او مطبوع چیزی است که «طبع و مزاج را قوی و سالم و روح را پرقدرت سازد» (ص ۸۲) از فحوای جمله چنین برمیآید که موسیقی مطبوع نیز باید به نوعی در طبع اثر کند.
پینوشتها
۱۴. اصطلاح موسیقی خودی به معنی هر نوع موسیقی مورد قبول نویسندهی کتاب و غیر خودی برای هر موسیقی خارج از این دایره استفاده شده و دایر بر هیچ شناسهی جغرافیایی نیست. هر چند که به هر حال به محدودیت جغرافیایی هم میانجامد، اما در اصل ذاتی اعتقادی دارد.
فرهنگ و آهنگ شمارهی ۲۳ و ۲۴
۱ نظر